جدول جو
جدول جو

معنی صلحا

صلحا
صالح ها، نیکوکارها، شایسته ها، درخورها، نیک ها، پایبندها به اصول اخلاقی و مذهبی، جمع واژۀ صالح
تصویری از صلحا
تصویر صلحا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صلحا

صلاح

صلاح
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
فرهنگ لغت هوشیار

صلحاء

صلحاء
جمع صالح، درستکاران، جمع صلیح، راستان نیک کرداران جمع صلیح صالحان نیکوکاران
فرهنگ لغت هوشیار

صلاح

صلاح
مصلحت، نیکوکار شدن، مقابلِ فساد، خیر، نیکی، نیک شدن، نیکو شدن
صلاح
فرهنگ فارسی عمید

شلحا

شلحا
شلحاء. تیغ تیز. (ناظم الاطباء). رجوع به شلحاء و شلحی شود
لغت نامه دهخدا

صلاح

صلاح
نام مکه شرفهاالله تعالی است. (منتهی الارب). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

صلاح

صلاح
ابن احمد بن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 هجری قمری تولد و به سال 1070 درگذشت. (الاعلام زرکلی ج ص 434)
ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفۀ بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتاب خانه دهخدا موجود است
لغت نامه دهخدا