گروهی از خوارج و از فرقۀ عجارده و از یاران عثمان بن الصلت بن الصامت اند و برخی آنان را از یاران صلت بن الصامت شمرده اند و با عجارده فرقی که درکیش دارند آن است که اینان گویند هر کس اسلام آورد وبه ما پناهنده شد ما او را دوستداریم، اما از کودکان آنها بیزاریم تا بالغ شوند و به اسلام گروند و از بعض آنان روایت شده است که کودکان خواه از مسلمان باشند و خواه از مشرک تا به بلوغ نرسیده اند نه آنان را دوست دارند و نه دشمن تا آنکه به بلوغ رسند و به اسلام بگروند یا کیش دیگر گیرند، سپس رفتاری را که درخورند با آنان خواهند کرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
گروهی از خوارج و از فرقۀ عجارده و از یاران عثمان بن الصلت بن الصامت اند و برخی آنان را از یاران صلت بن الصامت شمرده اند و با عجارده فرقی که درکیش دارند آن است که اینان گویند هر کس اسلام آورد وبه ما پناهنده شد ما او را دوستداریم، اما از کودکان آنها بیزاریم تا بالغ شوند و به اسلام گروند و از بعض آنان روایت شده است که کودکان خواه از مسلمان باشند و خواه از مشرک تا به بلوغ نرسیده اند نه آنان را دوست دارند و نه دشمن تا آنکه به بلوغ رسند و به اسلام بگروند یا کیش دیگر گیرند، سپس رفتاری را که درخورند با آنان خواهند کرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
مرد رسا در امور. (منتهی الارب). مردی که روان باشد در کار و کارگذار. (لغت خطی). مرد چابک و زیرک و ماهر در کار. (ناظم الاطباء). مرد دلاور و کاربر در حوایج و آماده برای انجام دادن آنها. (از قطر المحیط) (از المنجد). و رجوع به اصلات و اصلیت و مصلات و مصلت و مصلت و منصلت شود، چیزهای اصلی. (ناظم الاطباء). - حروف اصلیه، حروفی باشند که در صرف کلمه باقی و پایدارند، در برابر حروف زایده. رجوع به حرف زائد و کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود
مرد رسا در امور. (منتهی الارب). مردی که روان باشد در کار و کارگذار. (لغت خطی). مرد چابک و زیرک و ماهر در کار. (ناظم الاطباء). مرد دلاور و کاربر در حوایج و آماده برای انجام دادن آنها. (از قطر المحیط) (از المنجد). و رجوع به اصلات و اصلیت و مصلات و مِصْلَت و مُصْلِت و منصلت شود، چیزهای اصلی. (ناظم الاطباء). - حروف اصلیه، حروفی باشند که در صرف کلمه باقی و پایدارند، در برابر حروف زایده. رجوع به حرف زائد و کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود