ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
صلاه. پیشانی، سنگ پهن بوی سای. (منتهی الارب). مدق الطیب و قیل حجر یسحق علیه الطیب او غیره. ج، صلی ّ و صلی ّ. (اقرب الموارد). سنگی که بدست گرفته دارو سایند و سنگ پهن که بر آن دارو سایند. (غیاث اللغات). یکی از دو سنگ که بدان چیزها سایند و سنگ زیرین را فهر گویند. (از بحر الجواهر). الفهر... یستعمل عند الاطباء للحجر الرقیق الذی تسحق به الادویه علی الصلایه. (اقرب الموارد) : از برگ چون صحیفۀ بنوشته شد زمین وز ابر چون صلایۀ سیمین شد آسمان. فرخی. گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکند در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند. منوچهری. از غصه جزٔجزء وجودم گره شده ست بازوی عیش نیست حریف صلایه ام. شیخ کاشی (از آنندراج)
صلاه. پیشانی، سنگ پهن بوی سای. (منتهی الارب). مدق الطیب و قیل حجر یسحق علیه الطیب او غیره. ج، صُلی ّ و صِلی ّ. (اقرب الموارد). سنگی که بدست گرفته دارو سایند و سنگ پهن که بر آن دارو سایند. (غیاث اللغات). یکی از دو سنگ که بدان چیزها سایند و سنگ زیرین را فِهر گویند. (از بحر الجواهر). الفهر... یستعمل عند الاطباء للحجر الرقیق الذی تسحق به الادویه علی الصلایه. (اقرب الموارد) : از برگ چون صحیفۀ بنوشته شد زمین وز ابر چون صلایۀ سیمین شد آسمان. فرخی. گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکند در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند. منوچهری. از غصه جزٔجزء وجودم گره شده ست بازوی عیش نیست حریف صلایه ام. شیخ کاشی (از آنندراج)
قلاب چند شاخ که گوشت بر آن آویزند. - به صلابه کشیدن، به قلاب زدن. به قلاب برآویختن چیزی و مخصوصاً گوشت را. - به صلابه کشیدن کسی را، مجازاً به معنی کسی را در سختی و رنج قرار دادن
قلاب چند شاخ که گوشت بر آن آویزند. - به صلابه کشیدن، به قلاب زدن. به قلاب برآویختن چیزی و مخصوصاً گوشت را. - به صلابه کشیدن کسی را، مجازاً به معنی کسی را در سختی و رنج قرار دادن
جای تابه و پتیله ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار خانه تابه سازی. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به تشدید لام ضبط شده است: القلاّءه، الموضع تتخذ فیه المقالی. (اقرب الموارد)
جای تابه و پتیله ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار خانه تابه سازی. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به تشدید لام ضبط شده است: القَلاّءه، الموضع تتخذ فیه المقالی. (اقرب الموارد)