دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن، آواز دادن، صدا زدن صلا دادن (زدن، گفتن، دردادن): آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)
دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن، آواز دادن، صدا زدن صلا دادن (زدن، گفتن، دردادن): آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مِثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)
آواز دادن برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن بکسی. (غیاث اللغات). در سراج آمده: صلا بفتح آواز کردن بسوی کسی برای دادن چیزی خواه طعام باشد خواه غیر آن مگر در کتب معتبرۀ عربیه بدین معنی دیده نشد. (غیاث اللغات). فریادی باشد که بجهت طعام دادن بدرویشان و فقیران و چیزی فروختن کنند. (برهان) : مرغ خوش می زند نوای صبوح بشنو از مرغ هین صلای صبوح. خاقانی. مبر بیخ آمال تا دل نرنجد که از خوان دونان صلائی نیابی. خاقانی. تیغ کبود غرق خون صوفی کارآب کن زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه. خاقانی. هین صلای خشک ای پیران تردامن که من هر دو قرص گرم و سرد آسمان آورده ام. خاقانی. زخمۀ مطربان صلای صبوح در زبانهای مزمر اندازد. خاقانی. از چشم زیبق آرم و در گوش ریزمش تا نشنوم ز سفرۀ دونان صلای نان. خاقانی. ای دل صلای قرصۀ رنگین آفتاب کز ره بلای آخور سنگین کشیده ایم. خاقانی. شهری است پر ظریفان وز هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر می کنید کاری. حافظ. شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست. حافظ. گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند. صائب (از آنندراج). ز غمزه اش مطلب رخصت نظاره کلیم صلای سیر گل از باغبان نمی آید. کلیم کاشی (از آنندراج). و با دادن، دردادن، زدن، گفتن، صرف گردد. رجوع به ذیل این لغات شود، آواز دادن برای نماز. اعلام مردمان برای نماز واجب روزانه و نماز عید و نماز مرده. و آن مخفف الصلوه است. رجوع به الصلوه شود
آواز دادن برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن بکسی. (غیاث اللغات). در سراج آمده: صلا بفتح آواز کردن بسوی کسی برای دادن چیزی خواه طعام باشد خواه غیر آن مگر در کتب معتبرۀ عربیه بدین معنی دیده نشد. (غیاث اللغات). فریادی باشد که بجهت طعام دادن بدرویشان و فقیران و چیزی فروختن کنند. (برهان) : مرغ خوش می زند نوای صبوح بشنو از مرغ هین صلای صبوح. خاقانی. مبر بیخ آمال تا دل نرنجد که از خوان دونان صلائی نیابی. خاقانی. تیغ کبود غرق خون صوفی کارآب کن زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه. خاقانی. هین صلای خشک ای پیران تردامن که من هر دو قرص گرم و سرد آسمان آورده ام. خاقانی. زخمۀ مطربان صلای صبوح در زبانهای مزمر اندازد. خاقانی. از چشم زیبق آرم و در گوش ریزمش تا نشنوم ز سفرۀ دونان صلای نان. خاقانی. ای دل صلای قرصۀ رنگین آفتاب کز ره بلای آخور سنگین کشیده ایم. خاقانی. شهری است پر ظریفان وز هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر می کنید کاری. حافظ. شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست. حافظ. گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند. صائب (از آنندراج). ز غمزه اش مطلب رخصت نظاره کلیم صلای سیر گل از باغبان نمی آید. کلیم کاشی (از آنندراج). و با دادن، دردادن، زدن، گفتن، صرف گردد. رجوع به ذیل این لغات شود، آواز دادن برای نماز. اعلام مردمان برای نماز واجب روزانه و نماز عید و نماز مرده. و آن مخفف الصلوه است. رجوع به الصلوه شود
بریانی، آتش به آتش، پارسی تازی گشته الا هلا آواز دادن، کسی یا کسانی را برای اطعام یا چیزی دادن، آواز دادن، برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن، به کسی، دعوت و خواندن جمعی از مردم
بریانی، آتش به آتش، پارسی تازی گشته الا هلا آواز دادن، کسی یا کسانی را برای اطعام یا چیزی دادن، آواز دادن، برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن، به کسی، دعوت و خواندن جمعی از مردم
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سرلاب، اصطرلاب، سطرلاب، صلاب، استرلاب، سترلاب برای مثال همه زیج و صلاب برداشتند / برآن کار یک هفته بگذاشتند (فردوسی - ۲/۲۳۰)
اُسطُرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سُرلاب، اُصطُرلاب، سُطُرلاب، صُلاب، اُستُرلاب، سُتُرلاب برای مِثال همه زیج و صُلاب برداشتند / برآن کار یک هفته بگذاشتند (فردوسی - ۲/۲۳۰)
ابن احمد بن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 هجری قمری تولد و به سال 1070 درگذشت. (الاعلام زرکلی ج ص 434) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفۀ بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتاب خانه دهخدا موجود است
ابن احمد بن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 هجری قمری تولد و به سال 1070 درگذشت. (الاعلام زرکلی ج ص 434) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفۀ بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتاب خانه دهخدا موجود است
جمع واژۀ صله. عطایا. جوایز: صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه). گر بسته بود بر تو در خانه تو بود بر هر کسی گشاده طریق صلات تو. مسعودسعد. مات کن او را و ایمن شو ز مات رحم کن چون نیست او ز اهل صلات. مولوی
جَمعِ واژۀ صِلَه. عطایا. جوایز: صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه). گر بسته بود بر تو در خانه تو بود بر هر کسی گشاده طریق صلات تو. مسعودسعد. مات کن او را و ایمن شو ز مات رحم کن چون نیست او ز اهل صلات. مولوی
اسطرلاب بود. صاحب برهان و به پیروی از او مؤلف آنندراج آن را بر وزن گلاب ضبط کرده است: همی باز جستند راز سپهر به صلاب تا بر که گردد بمهر. فردوسی. همه زیج و صلاب برداشتند بدان نیز یک هفته بگذاشتند. فردوسی. منجم بیاورد صلاب را بینداخت آرامش و خواب را. فردوسی. بیاورد صلاب و اختر گرفت ز روز بلا دست بر سر گرفت. فردوسی. برفتند پویان بر شهریار همان زیج و صلابها در کنار. فردوسی. بصلاب کردند ز اختر نگاه هم از زیج او می بجستند راه. فردوسی. بدان منگر که سرهالم بکار خویش محتالم شبی تا دی بدشت اندر ابی صلاب و فرکالم. طیان. بگفت این و صلاب برداشته به ره دیده بان دیده بگماشته. اسدی. رجوع به اسطرلاب شود
اسطرلاب بود. صاحب برهان و به پیروی از او مؤلف آنندراج آن را بر وزن گلاب ضبط کرده است: همی باز جستند راز سپهر به صلاب تا بر که گردد بمهر. فردوسی. همه زیج و صلاب برداشتند بدان نیز یک هفته بگذاشتند. فردوسی. منجم بیاورد صلاب را بینداخت آرامش و خواب را. فردوسی. بیاورد صلاب و اختر گرفت ز روز بلا دست بر سر گرفت. فردوسی. برفتند پویان بر شهریار همان زیج و صلابها در کنار. فردوسی. بصلاب کردند ز اختر نگاه هم از زیج او می بجستند راه. فردوسی. بدان منگر که سرهالم بکار خویش محتالم شبی تا دی بدشت اندر ابی صلاب و فرکالم. طیان. بگفت این و صلاب برداشته به ره دیده بان دیده بگماشته. اسدی. رجوع به اسطرلاب شود
جمع صله، نودارانی ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات، جمع صله عطاها جوایز. جوایز و عطایا
جمع صله، نودارانی ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات، جمع صله عطاها جوایز. جوایز و عطایا
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
صلات درفارسی: نماز، نیایش، کنشت، جمع صله، نورهان ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات. دعا، رحمت، استغفار و گفته اند صلاه از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مومنین دعا و از سایر موجودات تسبیح بود
صلات درفارسی: نماز، نیایش، کنشت، جمع صله، نورهان ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات. دعا، رحمت، استغفار و گفته اند صلاه از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مومنین دعا و از سایر موجودات تسبیح بود