جدول جو
جدول جو

معنی صفن - جستجوی لغت در جدول جو

صفن
(صُ)
خنور از چرم که در وی آب کنند. (منتهی الارب) ، توبرۀ شبان و شتربان که زاد و اسباب خود در وی نهند. (منتهی الارب). رجوع به صفنه شود
لغت نامه دهخدا
صفن
(صَ فَ)
آنچه در وی خوشه باشد از کشت، خانه زنبور که برای خودیا بچه ها ساخته و ترتیب داده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صفن
(صَ / صُ)
سفره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صفن
(صَ / صَ فَ)
پوست خایۀ مردم. (منتهی الارب). پوست خایه. (مهذب الاسماء). جلد بیضه الانثیان و هی کیس الانثیین. (بحرالجواهر) ، خنور چرمین. (منتهی الارب) ، ریۀ شتر که بوقت بانگ و مستی از دهن بیرون آرد. (منتهی الارب). شقشقه. رجوع به صفنه شود
لغت نامه دهخدا
صفن
گنکیسه پوست خایه، سفره خوان، دول چرمین خنور چرمین، توبره توشه دان کیسه محتوی بیضتین در مردها و نرینه دیگر پستانداران کیسه خایه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفر
تصویر صفر
(پسرانه)
نام ماه دوم از سال قمری، نام کوهی در نزدیکی مدینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفا
تصویر صفا
(پسرانه)
یکرنگی، خلوص، صمیمیت، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، نام کوهی در مکه
فرهنگ نامهای ایرانی
(صَ نَ)
سفره. (منتهی الارب) ، ریۀ شتر که از دهان بیرون آرد. (منتهی الارب) ، رجوع به صفن شود، توبرۀ شبان و شتربان که زاد و ادوات خود در آن نهند. (منتهی الارب). آوند که شبان طعام خود در آن نهد. (مهذب الاسماء). رجوع به صفن، صفن و صفن شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
موضعی است به مدینه. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لفظ صفنیا یعنی مخفی شده بتوسط یهوه و او نهمین انبیاء اصغر و پسر کوشی و محتمل است که نوۀ حزقیای پادشاه باشد. (کتاب صفنیا1:1). تخمیناً در سال 430 قبل از مسیح یعنی در ابتدای سلطنت یوشیای پادشاه، قبل از آنکه اصلاحات آن پادشاه نیکونهاد تکمیل گردد به نبوت شروع نمود. (صفنیا1:4 و5). انهدام نینوی را در باب 2:13-15 نبوت فرمود که گویا در سال قبل از مسیح واقع شد و هم تهدیداتی را که در 1:4-6 برضد بعلیان و چماریم و غیره شده بود اخبار فرمود و بتوسط یوشیا تکمیل یافت. (دوم پادشاهان 23:4و5). نبوتش مشتمل بر دو مطلب و در سه باب مندرج است از آن جمله نبواتی است که بر ضد بت پرستان یهودا و بت پرستان حوالی آن یعنی موآب و عمون و حبش و نینوی و هم بر ضد رؤساء و کاهنان و پیغمبران شرارت پیشه می باشد. در باب 2:1-3 طوایف را بتوبه و انابه دعوت می فرماید. در باب 3:1-7 اورشلیم را از سیاست آینده متنبه می سازد اما کلام خود را با مواعید برکات آمیز و مژده ختم می نماید. طرز عباراتش بعبارات یرمیا شباهت دارد زیرا که در سالهای اول با یرمیا معاصر بود و تاریخ او بعداز آن معلوم نیست. (قاموس کتاب مقدس صص 556-557)
پسر معیا که در زمان سلطنت صدقیا کهانت می نمود. (دوم پادشاهان 25:18-21، ارمیا 21:1 و 29:25-29 و 37:3 و 52:24-27) (قاموس کتاب مقدس ص 556)
پدریوشیا. (کتاب زکریا 6:1) (قاموس کتاب مقدس ص 556)
لغت نامه دهخدا
لاوی قهاتی. (اول تواریخ ایام 6:36) (قاموس کتاب مقدس ص 556)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صفن. (منتهی الارب). رجوع به صفن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفی
تصویر صفی
دوست خالص، دوست برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفه
تصویر صفه
ایوان، شاه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفو
تصویر صفو
خالص شدن، صافی و روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفر
تصویر صفر
خالی و تهی، مرد بی چیز ماه دومین از ماههای عربی پس از محرم
فرهنگ لغت هوشیار
زنش آوا دار، سوی کناره، پرتگاه، دست بر دست زدن در پیوستن یا سودا، بال زدن دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، زدن مرغ هر دو بال را که آواز بر آید، دست بر هم که آواز بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفع
تصویر صفع
سیلی زدن، پشت گردنی سیلی زدن کسی را، نرم پس گردنی زدن، پشت گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافن
تصویر صافن
تازی از فرانسوی ساگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفد
تصویر صفد
بند کردن، عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحن
تصویر صحن
سرای و ساحت آن، وسط حیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفح
تصویر صفح
روی برگرداندن، اعراض کردن کناره هر چیز، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفن
تصویر حفن
به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفن
تصویر جفن
پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفن
تصویر زفن
سایبان، داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفن بند
تصویر صفن بند
خایه بند بیضه بند خایه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحن
تصویر صحن
میانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفر
تصویر صفر
زفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفه
تصویر صفه
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفت
تصویر صفت
زاب، فروزه
فرهنگ واژه فارسی سره