جدول جو
جدول جو

معنی صفرالید - جستجوی لغت در جدول جو

صفرالید
(صِ رُلْ یَ)
تهی دست. بی چیز. تنگدست. دست خالی. رجوع به صفر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراید
تصویر فراید
فریدها، یکتاها، بی نظیرها، بی مانندها، جمع واژۀ فرید، جمع واژۀ فریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
مربوط به صفرا، ناشی از صفرا، کنایه از به رنگ زرد، کنایه از تندمزاج، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادید
تصویر فرادید
پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
منسوب به صفراء. زردآبی:
و آن روغن را به آماس صفرائی اندر مالند. (نوروزنامه).
کلکت طبیب انس و جان تریاک اکبر در زبان
صفرائیی لیک از دهان قی کرده سودا ریخته.
خاقانی.
بست چون زردگل برعنائی
کهربا بر نگین صفرائی.
نظامی.
رجوع به صفراء شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
فرائد. جمع واژۀ فرید و فریده. رجوع به فرائد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 487). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
منسوب به صفرا. تندمزاج. (ناظم الاطباء). صفرائی. زردابی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام جد خلیل بن احمد صاحب عروض و کتاب العین. (سمعانی ذیل نسبت فراهیدی)
لغت نامه دهخدا
(صَ وی یَ)
تأنیث صفراوی. رجوع به صفراوی و صفرا شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گوسپندان ریزه. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ فرهود. (اقرب الموارد). رجوع به فرهود شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صرائد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفراویه
تصویر صفراویه
مونث صفراوی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
زردابی، تند مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
تندمزاج، زرد رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراید
تصویر فراید
((فَ))
جمع فرید و فریده
فرهنگ فارسی معین