جدول جو
جدول جو

معنی صفرابسته - جستجوی لغت در جدول جو

صفرابسته
(صَ بَ تَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش آستانه شهرستان لاهیجان. در 9هزارگزی شمال آستانه 3هزارگزی خاور راه فرعی حسن کیاده. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی است. سکنۀ آن 192 تن. آب آن از نهر حشمت رود. محصول آنجا برنج، کنف، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صف بسته
تصویر صف بسته
صف کشیده، رده بسته
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ)
زیادت بود. (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال) :
ای جای جای کاسته به خوبی
باز از تو جای جای فرابسته.
دقیقی (از اسدی).
مؤلف در حاشیۀ نسخۀ چاپ مأخذ فوق حدس زده اند که صحیح آن ’فزایسته’ باشد، و صحت این حدس قطعی به نظر میرسد
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
بستن. با دقت بستن:
دل از دنیا بردار به خانه بنشین پست
فرابند در خانه، به فلج و به پژاوند.
رودکی.
رجوع به بستن شود.
- در فرابستن، مسدود کردن. پیش کردن در:
دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست
فرابند در خانه به فلج و به پژاوند.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ تَ / تِ)
به معنی زیاد و زیاده. (برهان). زیادت بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). شعوری نیز فرایسته (با راء مهمله) ضبط می کند، اما درفرهنگ سروری فزایسته است (با زای منقوط) و حق همان است. (یادداشت به خط مؤلف). فزاییدن و فزایستن به معنی افزودن است. (یادداشت به خط مؤلف) :
ای جای جای کاسته از خوبی
باز از تو جای جای فرایسته.
دقیقی.
و رجوع به فرابسته شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
بسته. گره خورده. مقابل گشوده:
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فروبستۀ ما بگشایند؟
حافظ.
رجوع به فروبستن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ / تِ)
صف زده. به رده ایستاده:
چون بدرکه سر برآرد از کوه
صف بسته، ستاره گردش انبوه.
نظامی.
رجوع به صف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرا بسته
تصویر فرا بسته
با دقت بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف بسته
تصویر صف بسته
به رده صف زده برده ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرابستن
تصویر فرابستن
محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروبسته
تصویر فروبسته
گره خورده
فرهنگ لغت هوشیار