جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صف بسته

صف بسته

صف بسته
صف زده. به رده ایستاده:
چون بدرکه سر برآرد از کوه
صف بسته، ستاره گردش انبوه.
نظامی.
رجوع به صف شود
لغت نامه دهخدا

صف بستن

صف بستن
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن، برای مِثال مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴ - ۷۲۱)
صف بستن
فرهنگ فارسی عمید

سر بسته

سر بسته
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

آب بسته

آب بسته
یخ
برف
تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، شَخکاسِه، یَخچِه، سَنگچِه، پَسَنگَک، پَسکَک، سَنگرَک، ژالِه، سَنگَک، شَهَنگانِه
آب فسرده، آب خفته
آب بسته
فرهنگ فارسی عمید