صغرا، کوچک، کوچک تر، مقابل کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
صغرا، کوچک، کوچک تر، مقابلِ کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
ممال صغری ̍: به تیرماه بهاری شکفت حضرت را گشاده چهره تر از کارنامۀ مانی بزرگوارا شهرا که شهر غزنین است چه شهر عالم کبری به عالم صغری. ابوالفرج رونی (دیوان ص 119، 120). رجوع به صغری شود
ممال صُغری ̍: به تیرماه بهاری شکفت حضرت را گشاده چهره تر از کارنامۀ مانی بزرگوارا شهرا که شهر غزنین است چه شهر عالم کبری به عالم صغری. ابوالفرج رونی (دیوان ص 119، 120). رجوع به صغری شود
مونث اصغر کوچک، زنک زن کوچک مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است. مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است
مونث اصغر کوچک، زنک زن کوچک مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است. مونث اصغر زن کوچکتر، هر چیز کوچک (مونث)، قضیه ایست که اصغر در آن باشد و آن قضیه اول است. مقابل کبری مثلا هر انسان جانور است و هر جانور جسم است. نخستین (هر انسان جانور است) صغری است
کوچک، کوچک تر، مقابل کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
کوچک، کوچک تر، مقابلِ کبری، در علم منطق قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست
طغرا، چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند، در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند فرمان، حکم، ابروی خوب رویان
طغرا، چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند، در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند فرمان، حکم، ابروی خوب رویان
وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هجری قمری و معاصر نفعی است. اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است، و این بیت از اوست: چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای ایران و از سادات قصبۀزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است. ازوست: زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هجری قمری و معاصر نفعی است. اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است، و این بیت از اوست: چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای ایران و از سادات قصبۀزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است. ازوست: زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل. سکنه آن 97 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل. سکنه آن 97 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ملک الملوک داود بن میکائیل بن سلجوقی. چغربیک. چغری بک: و خواجه امیرک پانزده سال قلعۀ ترمد از سلجوقیان نگاه داشت، چون امید خراسانیان از محمودیان منقطع شد او قلعۀ ترمد به ملک الملوک چغری تسلیم کرد. چغری وزارت خویش بر وی عرض داد، گفت خدمت کسی نکنم که در عهد گذشته او را مطیع و مأمور خویش دیده باشم. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 120). رجوع به چغربیک و چغری بک شود
ملک الملوک داود بن میکائیل بن سلجوقی. چغربیک. چغری بک: و خواجه امیرک پانزده سال قلعۀ ترمد از سلجوقیان نگاه داشت، چون امید خراسانیان از محمودیان منقطع شد او قلعۀ ترمد به ملک الملوک چغری تسلیم کرد. چغری وزارت خویش بر وی عرض داد، گفت خدمت کسی نکنم که در عهد گذشته او را مطیع و مأمور خویش دیده باشم. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 120). رجوع به چغربیک و چغری بک شود
ترکی است. دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری. (فرهنگ فارسی معین). - باز اغری، باز معلّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیان، جنس خودش شمرده طبل نمی خورند، چون نزدیک رسد ناگهان چنگل بخون مرغابیان نگار بندد. (آنندراج) : ای شوخ قوشچی که ز بیداد خوی تو اغری دویده باز نگاهم بسوی تو. داراب بیگ جویا (از آنندراج).
ترکی است. دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری. (فرهنگ فارسی معین). - باز اغری، باز معلَّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیان، جنس خودش شمرده طبل نمی خورند، چون نزدیک رسد ناگهان چنگل بخون مرغابیان نگار بندد. (آنندراج) : ای شوخ قوشچی که ز بیداد خوی تو اغری دویده باز نگاهم بسوی تو. داراب بیگ جویا (از آنندراج).
طغرا. علامتی که با خط درشت بر طرۀ احکام سلطانی کشند. صاحب تاج العروس گوید: این کلمه تتری است و اصل آن طورغای باشد و فارس و روم (مقصود ترک عثمانی است) آن را استعمال کنند. ج، طغراوات. و آن را پس از طره و پیش از بسمله به منشور ملصق میکرده اند، ولف در لغات شاهنامه طغری را بمعنی شاهین یا مرغ شکاری دیگر دانسته و این بیت شاهنامه را نیز شاهد آورده است: بزد طبل و طغری شد اندر هوا شکیبانبد مرغ فرمانروا. (795 35. M). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 169 و طغرا شود
طغرا. علامتی که با خط درشت بر طرۀ احکام سلطانی کشند. صاحب تاج العروس گوید: این کلمه تتری است و اصل آن طورغای باشد و فارس و روم (مقصود ترک عثمانی است) آن را استعمال کنند. ج، طغراوات. و آن را پس از طره و پیش از بسمله به منشور ملصق میکرده اند، وُلف در لغات شاهنامه طغری را بمعنی شاهین یا مرغ شکاری دیگر دانسته و این بیت شاهنامه را نیز شاهد آورده است: بزد طبل و طغری شد اندر هوا شکیبانبد مرغ فرمانروا. (795 35. M). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 169 و طغرا شود