جدول جو
جدول جو

معنی صعوداء - جستجوی لغت در جدول جو

صعوداء(صَ)
عقبۀ دشوارگذار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ دَ)
موضعی است به بلاد عذره و برخی حدودی ̍ با الف مقصور یاد کرده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ عبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم جمع عبد. (از اقرب الموارد). رجوع به عبد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
موضعی است بشام. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صعوبه است. رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(صُ عَ)
زمینی است مقابل صعنبی. (منتهی الارب) (معجم البلدان). ابوزیاد انشاد کرده است:
فاصبحت بصعنبی منها ابل
و بالصعیراء لها نوح زجل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ عَ)
آنچه وقت پاک کردن گندم از آن برآید و آن را دور کنند. (منتهی الارب). آنچه از طعام هنگام پاک کردن دور ریزند و اصح آن رغیداء، با غین است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ پَرْ وَ)
ستم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بیداد کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ظلم. ستم. تجاوز از حق و عدل. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(صُ عَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مشقت و دشواری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ عَ)
دم سرد دراز. (منتهی الارب). نفس دراز. (مهذب الاسماء). تنفس الصعداء، ای التنفس الممدود. (بحر الجواهر). تنفس طویل ممدود. دم سرد. آه دراز
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفواء
تصویر صفواء
سنگ تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقداء
تصویر عقداء
مهر سلیمان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوصاء
تصویر عوصاء
مونث اعوص سخنان دشوار سخنان پیچیده، سختی دشواری، نیاز مندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوجاء
تصویر عوجاء
کمان تیر اندازی، شتر لاغر، پشته
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده شاخ، برخاسته موی، پراکنده نا به سامان متفرق منتشر. یا غارت شعواء. غارتی متفرق و ممتد
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از الخاط چهارگانه بدن، مرض مالیخولیا، فساد فکر، خیالبافی، و بفارسی بمعنی عشق و جنون و هوا و هوس هم گویند، خل سیاهابی از خل (خلط) های چهارگانه، سیاه مونث اسود سیاه، یکی از اخلاط چهار گانه که مقر آن طحال است، مالیخولیا وسواس، خیال فاسد، دلگیر ملالت، هوی و هوس میل شدید، عشق. یا سر (به کسر اول و تشدید یا تخفیف دوم) و سوداء. اسرار و اندیشه های باطن: ای که انکار کنی عالم درویشانرا - تونه (چه) دانی که سودا و سر است ایشانرا ک (بدایع سعدی چاپ کاویانی ص 3) توضیح بعضی سر و سودا به فتح سین اول خوانند و صحیح نیست: جانم ز سر کون بسودا در اوفتاد دل زو سبق ببرد و بغوغا در اوفتاد (عطار) یا سودا دل (قلب) دانه دل سویدای قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداء
تصویر اوداء
جمع ودید، دوستان، دوستداران، دوست دارندگان، محبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعواء
تصویر سعواء
پاس درازی از شب پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعداء
تصویر صعداء
دشواری
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنان، جمع عدو، دشمنان یاری دادن، توانا گرداندن، دلیری درسخن بی پروایی، دشمنی کردن، بازگفتن جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کردن، دست درازی باز ستانی: بی گواه و بی بهانه ستم کردن، بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعواء
تصویر شعواء
((شَ))
متفرق، منتشر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدواء
تصویر عدواء
زمین خشک، سخت، جایی که در آن آرامش نتوان یافت، دوری جا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعداء
تصویر صعداء
((صُ عَ))
آه سرد، نفس بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتداء
تصویر اعتداء
((اِ تِ))
ستم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
فرایاز، افزاینده، فزاینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
Escalating
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
эскалирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
eskalierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
ескалуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
eskalujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
escalando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
crescente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صعودی
تصویر صعودی
escalonado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی