جدول جو
جدول جو

معنی صعفقه - جستجوی لغت در جدول جو

صعفقه
(تَ هََ یْ یُ)
لاغرتن شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفقه
تصویر صفقه
بیع، عقد بیع، در هنگام خرید و فروش دست بر دست یکدیگر زدن به علامت توافق در بیع و ختم معامله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هول انگیز، بیهوشی، صاعقه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ فَ قَ)
گولی. (منتهی الارب). حمق و حماقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ فِ قَ)
جمع واژۀ صعفقی و صعفوق است
لغت نامه دهخدا
(صَ فِ قَ)
قومی که بدون رأس مال در بازار بهر تجارت روند و هر گاه تجار چیزی را خرید کنند ایشان داخل و شریک آنها شوند. واحد آن صعفقی. (منتهی الارب). و رجوع به صعافق و صعفقی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فِ قَ)
اخوالند مر بنی مروان را و ایشان را بنی صعفوق هم گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
دزد پلیدکار. (مهذب الاسماء) ، قومی که بدون رأس المال در بازار بهر تجارت روند و هرگاه تجار چیزی را خرید کنند ایشان داخل و شریک آنهاشوند. (منتهی الارب). رجوع به صعافقه و صعافق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ صَ)
سکباجه، یعنی شوربای با سرکه آمیخته، لغت یمانی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ یْ یُ)
پیچیده شدن گردن، رسانیدن خران را بیم و پراکنده کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
غیبت. (منتهی الارب). اسم المره است مصدر عفق را. غیبت. (از اقرب الموارد) ، بازیی است که در آن خاک گرد آورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
لرزه که از بیم یا سردی و جز آن گیرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یکبار دست دادن، پیمان خرید و فروش یک بار دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، یک عقد بیع، بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
بیهوش گردیدن، بیهوشی، سعق، آتشی که از آسمان افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعفه
تصویر صعفه
لرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
((صَ قَ یا قِ))
بی هوش گردیدن، بی هوشی
فرهنگ فارسی معین