شراب گرم کرده با آتش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصعیدشده. (ناظم الاطباء). تبخیرشده، چنانکه شراب مصعد، سرکۀ مصعد، زیبق مصعد. (یادداشت مؤلف)، سوخته و افروخته شده. (ناظم الاطباء)، بر جای بلند برآمده، پاک شده. خالص گشته. (ناظم الاطباء). صاف کرده شده. مقطر. - گلاب مصعد، گلاب خالص و صاف کرده شده: شفیع از گناهش محمد بود تنش چون گلاب مصعد بود. فردوسی. نوز گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد. منوچهری. - مصعد کردن، از حالت جامد به بخار تبدیل کردن. تبخیر کردن: چکانیدن و مصعد کردن یا اندر سفال نو کردن (آب را) تا از او بتراود و ممزوج کردن با شراب مضرتهاء آبها ببرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
شراب گرم کرده با آتش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصعیدشده. (ناظم الاطباء). تبخیرشده، چنانکه شراب مصعد، سرکۀ مصعد، زیبق مصعد. (یادداشت مؤلف)، سوخته و افروخته شده. (ناظم الاطباء)، بر جای بلند برآمده، پاک شده. خالص گشته. (ناظم الاطباء). صاف کرده شده. مقطر. - گلاب مصعد، گلاب خالص و صاف کرده شده: شفیع از گناهش محمد بود تنش چون گلاب مصعد بود. فردوسی. نوز گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد. منوچهری. - مصعد کردن، از حالت جامد به بخار تبدیل کردن. تبخیر کردن: چکانیدن و مصعد کردن یا اندر سفال نو کردن (آب را) تا از او بتراود و ممزوج کردن با شراب مضرتهاء آبها ببرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
به کوه برآمدن. تصعّد. (از قطر المحیط). بالا برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و در قرآن کریم آمده است: کأنما یصّعّد فی السماء، ای یتصعد. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصعد شود، کنایه از دل و زبان. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). زبان و دل. (السامی فی الاسامی). یقال: المرء باصغریه، ای بلسانه و قلبه. (مهذب الاسماء). قلب و لسان. و منه المثل: المرء باصغریه. (اقرب الموارد). اصغرین. و رجوع به اصغرین و اصغر شود
به کوه برآمدن. تصعّد. (از قطر المحیط). بالا برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و در قرآن کریم آمده است: کأنما یَصَّعَّدُ فی السماء، ای یتصعد. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصعد شود، کنایه از دل و زبان. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). زبان و دل. (السامی فی الاسامی). یقال: المرء باصغریه، ای بلسانه و قلبه. (مهذب الاسماء). قلب و لسان. و منه المثل: المرء باصغریه. (اقرب الموارد). اصغرین. و رجوع به اصغرین و اصغر شود
یاقوت آرد: مخلافی است به یمن. بین آن و صنعاء شصت فرسنگ و بین آن و خیوان شانزده فرسنگ است. و از حسن بن محمد مهلبی آرد: صعده شهری آبادان و پرجمعیت است با نعمت و خیری فراوان و بازرگانان از هر شهر روی بدانجا آرند و در آن دباغخانه ای برای ادیم و پوست گاو است که بکار نعل (کفش) رود و آن در اقلیم دوم است بعرض 16 درجه و همه ارتفاع آن صدهزار دینار است از آن شهر تا اعشبیه بیست وپنج میل است و از آنجا تا خیوان 24 میل. (معجم البلدان). و در الحلل السندسیه آرد: آن بر ارتفاع 2216 گز از سطح دریا واقع است. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). ورجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 96 و 102 شود
یاقوت آرد: مخلافی است به یمن. بین آن و صنعاء شصت فرسنگ و بین آن و خیوان شانزده فرسنگ است. و از حسن بن محمد مهلبی آرد: صعده شهری آبادان و پرجمعیت است با نعمت و خیری فراوان و بازرگانان از هر شهر روی بدانجا آرند و در آن دباغخانه ای برای ادیم و پوست گاو است که بکار نعل (کفش) رود و آن در اقلیم دوم است بعرض 16 درجه و همه ارتفاع آن صدهزار دینار است از آن شهر تا اعشبیه بیست وپنج میل است و از آنجا تا خیوان 24 میل. (معجم البلدان). و در الحلل السندسیه آرد: آن بر ارتفاع 2216 گز از سطح دریا واقع است. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). ورجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 96 و 102 شود
محمد بن ابراهیم بن مسلم بطال مکنی به ابوعبدالله. وی به مصیصه فرود آمد و از علی بن مسلم هاشمی و محمد بن عقبه بن علقمه و اسحاق بن وهب علاف و محمد بن حمیدرازی و سمادبن سعید بن خلف حدیث کند. وی بقصد حج به دمشق آمد. از او محمد بن سلیمان ربعی و حمزه بن محمد کنانی حافظ و جز آن دو روایت کنند. (معجم البلدان)
محمد بن ابراهیم بن مسلم بطال مکنی به ابوعبدالله. وی به مصیصه فرود آمد و از علی بن مسلم هاشمی و محمد بن عقبه بن علقمه و اسحاق بن وهب علاف و محمد بن حمیدرازی و سمادبن سعید بن خلف حدیث کند. وی بقصد حج به دمشق آمد. از او محمد بن سلیمان ربعی و حمزه بن محمد کنانی حافظ و جز آن دو روایت کنند. (معجم البلدان)
دشوار آمدن و شاق گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دشوار آمدن چیزی. (آنندراج) ، برنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، برشدن. (تاج المصادر بیهقی). به بالا برشدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بالا رفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
دشوار آمدن و شاق گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دشوار آمدن چیزی. (آنندراج) ، برنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، برشدن. (تاج المصادر بیهقی). به بالا برشدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بالا رفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
فرا یازگاه فرا یاز بالا رو (آسانسور) محل برآمدن محل صعود، جمع مصاعد. برجای بلند برآمده، تبخیر شده: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر او چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)، پاک شده خالص گشته
فرا یازگاه فرا یاز بالا رو (آسانسور) محل برآمدن محل صعود، جمع مصاعد. برجای بلند برآمده، تبخیر شده: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر او چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)، پاک شده خالص گشته