جدول جو
جدول جو

معنی صریحه - جستجوی لغت در جدول جو

صریحه
(صَ حَ)
تأنیث صریح. خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب). رجوع به صریح شود
لغت نامه دهخدا
صریحه
مونث صریح بی آمیغ، آشکار
تصویری از صریحه
تصویر صریحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قریحه
تصویر قریحه
استعداد، ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری، طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی، اول هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
جراحت، زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
به طور واضح و آشکار، رک و پوست کنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفیحه
تصویر صفیحه
شمشیر پهن، سنگ پهن، روی هر چیز پهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صراحه
تصویر صراحه
خلوص و بی آمیختگی چیزی، آشکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریحه
تصویر قریحه
ذوق، طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریحه
تصویر ضریحه
گور گورابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایحه
تصویر صایحه
مونث صایح، گریه و ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبیحه
تصویر صبیحه
سپید گون سپید رنگ، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروحه
تصویر صروحه
نابی بی آلایشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
قطعه گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
به طور صریح آشکارا: صریحا به شما اخطار می کنم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
فگارش جراحت خستگی زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریحه
تصویر ذریحه
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحیحه
تصویر صحیحه
مونث صحیح: درست مونث صحیح: عقیده صحیحه
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگیدن (قصد کردن)، آهنگ (قصد)، توده ریگ، پاسی از شب عزیمت بر کاری و نیک دل نهادن بر آن، قطع کردن کاری، عزیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریفه
تصویر صریفه
لواش لباش گونه نان نازک، شاخه خشک کویک (نخل)، زمین نادرویده
فرهنگ لغت هوشیار
رویه پهن، دشنه پهن، پوست پوسته، آوند آهنی، تخت پهن و هموار تخته شمشیر پهناور، روی پهن از هر چیزی، سنگ پهن، پوست (صورت)، هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آنهاست قبیله، (اسطرلاب) جسمی که محیط باشد با دو دایره متساوی و متوازی و سطحی که واصل باشد میان دو محیط این دو دایره و صحفه ای که بر آن آفاق اقالیم سبعه نوشته باشند آن را صفیحه آفاقی نامند، جمع صفایح (صفائح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریحه
تصویر جریحه
((جَ حِ))
زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
((شَ حَ یا حِ))
قطعه گوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفیحه
تصویر صفیحه
((صَ حَ))
شمشیر پهناور، سنگ پهن، روی پهن هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قریحه
تصویر قریحه
((قَ حَ یا حِ))
طبع، ذوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
Outspokenly, Frankly, Avowedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
ouvertement, franchement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
apertamente, francamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
openlijk, eerlijk, openhartig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
abiertamente, francamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
открыто , откровенно , откровенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
abertamente, francamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
otwarcie, szczerze
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
відверто , відкрито
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
offen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صریحا
تصویر صریحا
खुले तौर पर , स्पष्ट रूप से , बेबाकी से
دیکشنری فارسی به هندی