جدول جو
جدول جو

معنی صرماء - جستجوی لغت در جدول جو

صرماء
(صَ)
دشت بی آب. (منتهی الارب) ، ناقۀ کم شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ)
زمین سنگلاخ سوخته مخلوط به نرم و درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ربا و افزونی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تأنیث اصلم. رجوع به اصلم شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
جمع واژۀ صرمه است. رجوع به صرمه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ناقه صریاء، ناقه ای که از نادوشیدن بزرگ پستان و پرشیر باشد. ج، صرایا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ رَ)
جمع واژۀ صریح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
کوهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
موضعی است. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زنی که هردو شرمش یکی شده باشد. زن مفضاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مفضاه شود، زن کفته بینی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعرم. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). یعنی سیاه و سپید آمیخته. (ناظم الاطباء). ج، عرم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار که خجکهای سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب). مار رقشاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
جمع واژۀ کریم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جوانمردان. بامروتان. (از آنندراج). رجوع به کریم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زن تنگ شرم به دارو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناقه قرماء، شتر مادۀ پوست بینی بریده آونگان گذاشته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
جمع واژۀ غریم. (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به غریم شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تأنیث اصحم. سیاه بزردی مایل. تیره رنگ، تیره، گردناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر انداختن یکی دیگری را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آبی است در کنده و معروف است، عین ثرماء. قریه ای است به دمشق. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارض ارماء، زمینی که در آن نه بیخ درخت مانده باشد نه شاخ آن، وآنرا ارض مأرومه نیز گویند. خالی و تهی و ویران
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رمی ّ
لغت نامه دهخدا
(کَ اَ)
ربا دادن.
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تأنیث اثرم. زن دندان پیش شکسته
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخرم. رجوع به اخرم شود، گوش شکافته و سوراخ کرده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (از قاموس) ، لب چاک. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، هر پشته ای که از آن به زمین پست فروروند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، هر پشته ای که آن را جانبی است که بالا برآمدن از آن جانب امکان ندارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ماده بزی که گوش وی را در پهنا شکافته باشند. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب). عین الصفراء. (معجم البلدان)
نام زمینی است ازآن بنی عبس بن رباح از عداوه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام اسب راشدبن منفی بن شماس است. (منتهی الارب)
اسبی است مر بنی ابی ربیعه را. (منتهی الارب)
نام اسب زید فوارس ضبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُرْ را)
جمع واژۀ صاری. (منتهی الارب). رجوع به صاری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرماء
تصویر کرماء
جمع کریم، جوانمردان ردان
فرهنگ لغت هوشیار
قرضدار، وام دار، جمع غریم، وامخواهان جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرماء
تصویر عرماء
مار خجک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرحاء
تصویر صرحاء
جمع صریح، ناب ها، پاک نژادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
بلای سخت، حادثه زمانه، مونث اصم ناشنوا کر: زن، ماده شتر فربه، سخت، کار دشوار، مارآینکی مونث اصم کر (مونث)، سخت و محکم: صخره صماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درماء
تصویر درماء
بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صماء
تصویر صماء
((صَ مّ))
زن کر، سخت و محکم
فرهنگ فارسی معین