جدول جو
جدول جو

معنی صرقولا - جستجوی لغت در جدول جو

صرقولا
به سریانی انزروت است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ لِ)
حصنی از اعمال سرقسطه به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
بیونانی ابهل است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الأدویه). رجوع به ابهل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ)
نام گیاه لسان الحمل است. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
بسریانی صدف قرمز را نامند
لغت نامه دهخدا
پست، فرومایه، بدذات، (از ناظم الاطباء)، رجوع به ناقلا شود
لغت نامه دهخدا
(طَرْ رِ قو)
صیغۀ امر حاضر است، بمعنی راه دهید، و یکسو شوید. معمول است که نقیبان عرب پیش سلاطین، طرقوا، طرقوا میگویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). برد. رجوع به برد شود. در آخر این کلمه در موقع کتابت بر حسب ضرورت مراعات قواعد عربیت الفی برای علامت جمع مینهند ولی در تلفظ باید طرقو، بدون الف خواند. طرقوا امر است از تطریق، بمعنی رو بسوی خانه کردن و یکسو شدن، و راه دهید گفتن:
چون به انجم سپهر کرد آرام
طرقوا زد چو چاوشان بهرام.
امیرخسرو (از آنندراج).
- طرقواگویان، دورباش گویان: ظفر در پیش طرقواگویان و نصرت بر یمین و یسار پویان. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یا رسولا ابن احمد بن یوسف حنفی تبانی، ملقب به جلال الدین. او راست: 1- تعلیقه بر موصل حسین بن علی بن علی صنعانی که موفق به اتمام آن نشده. 2- شرح مفیدی بر منارالانوار نسفی. 3- حاشیه ای بر ایضاح ابن حاجب. 4- تعلیقه ای بر اصول علی بن محمد بن بزدودی. 5- رساله فی زیاده الایمان و نقصانه. 6- رساله فی الفرق بین القرض العملی و الواجب. 7- منظومه فی الفروع. 8- شرح منظومۀ اخیر در چهار جلد. 9- رد رسالۀ محمد بن محمود بابرتی. 10- رد رساله فی الجمعه و عدم جواز الصلوه فی مواضع متعدده. 11- مختصر شرح مغلطای بر صحیح بخاری. 12- شرح تلخیص المفتاح. 13- رساله فی البسمله. رسولا به سال 793 هجری قمری درگذشت. (یادداشت مؤلف)
یا رسولا ابن صالح آیدسنی. او راست: الفتاوی العدلیه (تألیف به سال 966 هجری قمری). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نادرست نویسی ناغلا محیل زرنگ باهوش گربز (فی الجمله درمفهوم کلمه ناجنسی و بدذاتی مستتراست)، توضیح ناقلا در بروجردی بمعنی دشوار و سخت و نیز بمعنی مذکور مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقوا
تصویر ارقوا
لاتینی از دانه های گیاهی سیهک (گویش شیرازی) سیاهک
فرهنگ لغت هوشیار
راه دهید یکسو شوید بانگی که نوندان (شاطران) هنگام گذشتن فرمانروای تازی بر می آورند (فعل، جمع مذکر امر حاضر) را ه دهید، یکسو شوید (نقیبان عرب پیشاپیش شاهان این کلمه را تکرار می کردند: شده فیروزه گردون خروشان. زبانگ طرقوی سبزپوشان. (اسرارنامه عطار) یا طرقوا زدن، طرقوا. گفتن نقیبان. یا طرقوا زن. آنکه پیشاپیش شاهان و امیران طرقوا گوید و مردم را از راه بیکسو کند چاووش: با سایه رکاب محمد عنان در آر تاطرقوا زنان تو گردند اصفیا. (خاقانی) یا طرقوا گو (ی) زن. باخر یبهم چنان میشد علو جوی ملایک صد هزاران طرقوا گری. (اسرارنامه عطار)
فرهنگ لغت هوشیار