جدول جو
جدول جو
Ads

معنی طرقوا

طرقوا
راه دهید یکسو شوید بانگی که نوندان (شاطران) هنگام گذشتن فرمانروای تازی بر می آورند (فعل، جمع مذکر امر حاضر) را ه دهید، یکسو شوید (نقیبان عرب پیشاپیش شاهان این کلمه را تکرار می کردند: شده فیروزه گردون خروشان. زبانگ طرقوی سبزپوشان. (اسرارنامه عطار) یا طرقوا زدن، طرقوا. گفتن نقیبان. یا طرقوا زن. آنکه پیشاپیش شاهان و امیران طرقوا گوید و مردم را از راه بیکسو کند چاووش: با سایه رکاب محمد عنان در آر تاطرقوا زنان تو گردند اصفیا. (خاقانی) یا طرقوا گو (ی) زن. باخر یبهم چنان میشد علو جوی ملایک صد هزاران طرقوا گری. (اسرارنامه عطار)
فرهنگ لغت هوشیار