جدول جو
جدول جو

معنی صرفاً - جستجوی لغت در جدول جو

صرفاً
(نَ بُ دَ)
محضاً. خالصاً، تنها. فقط:صرفاً برای انجام این مقصود... صرفاً چنین است..
لغت نامه دهخدا
صرفاً
((صِ فَ نْ))
تنها، فقط
تصویری از صرفاً
تصویر صرفاً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ کَ دَ)
برحسب عرف. مقابل شرعاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عرف شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مس و قلعی. (منتهی الارب). النحاس و الرصاص. (اقرب الموارد). اسرب که قلعی گویند. (برهان قاطع) ، نوعی از خرما. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است: صرفانه ربعیه تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
شب و روز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صرفان
تصویر صرفان
مرگ، مس و ارزیز (قلعی)، خرمای سفت شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تنها و فقط، به گونه ناب به نابی، تنها (فقط) خالصا: صرفا شیر است، تنها فقط: صرفا با کار درست می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفاً
تصویر عرفاً
((عُ فَ نْ))
از روی عرف، براساس رسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرفا
تصویر صرفا
بهنابی، تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
تنها، خالصاً، فقط، منحصراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد