گز، درختی کوتاه و بوته مانند با خوشه های گل سفید یا سرخ رنگ و برگ های ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته می شود و چوب آن برای سوختن استفاده می شود، نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند و لای آن مغز پسته یا بادام می گذارند، واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۶ گره، گس، زمخت، پسوند متصل به واژه به معنای گزنده مثلاً غریب گز
گَز، درختی کوتاه و بوته مانند با خوشه های گل سفید یا سرخ رنگ و برگ های ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته می شود و چوب آن برای سوختن استفاده می شود، نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند و لای آن مغز پسته یا بادام می گذارند، واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۶ گره، گس، زمخت، پسوند متصل به واژه به معنای گَزَندِه مثلاً غریب گز
مایعی زرد رنگ در بدن انسان که از کبد ترشح می شود و در هضم چربی ها نقش دارد، زرداب، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن، کنایه از هوس، کنایه از خشم، غضب صفرا کردن: کنایه از تندخویی کردن، خشم گرفتن
مایعی زرد رنگ در بدن انسان که از کبد ترشح می شود و در هضم چربی ها نقش دارد، زرداب، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن، کنایه از هوس، کنایه از خشم، غضب صفرا کردن: کنایه از تندخویی کردن، خشم گرفتن
عارف ها، شناسنده ها، داناها، در تصوف کسانی که خدا او را به مرتبه های شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، حکمای ربانی، صبورها، شکیباها، جمع واژۀ عارف
عارف ها، شناسنده ها، داناها، در تصوف کسانی که خدا او را به مرتبه های شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، حکمای ربانی، صبورها، شکیباها، جمعِ واژۀ عارف
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مِثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مِثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
کسی که شغلش داد و ستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند، زرشناس، برای مثال صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی - لغت نامه - صراف)
کسی که شغلش داد و ستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند، زرشناس، برای مِثال صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی - لغت نامه - صراف)
عمق. (برهان). قعر. گودی. یکی از سه بعد جسم، مقابل درازا و پهنا: بعدهای جایگاه چه چیزند؟ سه گونه اند: یکی درازا و دیگر پهنا و سه دیگر ژرفا. (التفهیم) ، غور، عمیق بودن. (برهان)
عمق. (برهان). قعر. گودی. یکی از سه بُعد جسم، مقابل درازا و پهنا: بعدهای جایگاه چه چیزند؟ سه گونه اند: یکی درازا و دیگر پهنا و سه دیگر ژرفا. (التفهیم) ، غور، عمیق بودن. (برهان)
شیخ ابراهیم بن حسین. یکی از کبار مشایخ دور سلطان محمد و مریدان آق شمس الدین است. اصلاً از سیواس و مدرس مدرسه ’خوند خاتون’در قیصریه بود بعداً فهمید که یکی از شرایط این وظیفه حنفی المذهب بودن است و وی خود شافعی بود، پس ترک مدرسه را گفته و بسائقه جذبه ای که در اندرون آن خسته دل پیدا شده بود بعزم ملاقات مشایخ اردبیل رحلت کرد ودر بین راه اوصاف شمایل آق شمس الدین را شنیده بقصبۀ ینی بازار برای ملاقات او آمد و ارشاد یافت و مدت مدیدی در خلوت و ریاضت مشغول عبادت شد و بزمرۀ واصلین درآمد، در تاریخ 887 هجری قمری در همان قصبه گذشته شد تربتش زیارتگاه انام است. اثری موسوم به گلزار در بارۀ اطوار سلوک نگاشته است. (قاموس الاعلام ترکی)
شیخ ابراهیم بن حسین. یکی از کبار مشایخ دور سلطان محمد و مریدان آق شمس الدین است. اصلاً از سیواس و مدرس مدرسه ’خوند خاتون’در قیصریه بود بعداً فهمید که یکی از شرایط این وظیفه حنفی المذهب بودن است و وی خود شافعی بود، پس ترک مدرسه را گفته و بسائقه جذبه ای که در اندرون آن خسته دل پیدا شده بود بعزم ملاقات مشایخ اردبیل رحلت کرد ودر بین راه اوصاف شمایل آق شمس الدین را شنیده بقصبۀ ینی بازار برای ملاقات او آمد و ارشاد یافت و مدت مدیدی در خلوت و ریاضت مشغول عبادت شد و بزمرۀ واصلین درآمد، در تاریخ 887 هجری قمری در همان قصبه گذشته شد تربتش زیارتگاه انام است. اثری موسوم به گلزار در بارۀ اطوار سلوک نگاشته است. (قاموس الاعلام ترکی)
مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مس و قلعی. (منتهی الارب). النحاس و الرصاص. (اقرب الموارد). اسرب که قلعی گویند. (برهان قاطع) ، نوعی از خرما. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است: صرفانه ربعیه تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیه. (منتهی الارب)
مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مس و قلعی. (منتهی الارب). النحاس و الرصاص. (اقرب الموارد). اسرب که قلعی گویند. (برهان قاطع) ، نوعی از خرما. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است: صرفانه رِبعیه تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیه. (منتهی الارب)
مونث اصفر زرد رنگ، زرداب. یا کیسه صفرا. مخزنی است غشائی در زیر کبد قرار دارد. طولش 8 تا 10 سانتیمتر و پهنایش 3 تا 4 سانتیمتر است و دارای سه قسمت تنه و قعر و گردن می باشد، صفرائی که از کبد ترشح می شود از مجرای کبدی گذشته و وسیله کانال سیستیک وارد کیسه صفرا می شود و در آن جا غلیظ شده و به تناوب وسیله مجرای کلدوک در اثنا عشر وارد می شود مخزن صفرا. یا مخزن صفرا. کیسه صفرا، کیسه صفرا کیسه زرداب، خشم غضب، هوس سودا، جامه ای که در آن خطهایی زرد باشد، یا صفرا بر سر زدن، تند و عصبانی شدن، یا صفرا به سر آمدن، اندوهگین شدن
مونث اصفر زرد رنگ، زرداب. یا کیسه صفرا. مخزنی است غشائی در زیر کبد قرار دارد. طولش 8 تا 10 سانتیمتر و پهنایش 3 تا 4 سانتیمتر است و دارای سه قسمت تنه و قعر و گردن می باشد، صفرائی که از کبد ترشح می شود از مجرای کبدی گذشته و وسیله کانال سیستیک وارد کیسه صفرا می شود و در آن جا غلیظ شده و به تناوب وسیله مجرای کلدوک در اثنا عشر وارد می شود مخزن صفرا. یا مخزن صفرا. کیسه صفرا، کیسه صفرا کیسه زرداب، خشم غضب، هوس سودا، جامه ای که در آن خطهایی زرد باشد، یا صفرا بر سر زدن، تند و عصبانی شدن، یا صفرا به سر آمدن، اندوهگین شدن
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر