جدول جو
جدول جو

معنی صردفی - جستجوی لغت در جدول جو

صردفی
(صَ دَ)
اسحاق بن یعقوب صردفی فقیه. وی کتابی در فرائض بنام ’کافی’ تألیف کرد و قبر او در صردف یمن است و بدان منسوب باشد. (معجم البلدان). چلبی مؤلف ’کافی الحساب’ را صردالیمنی نامیده گوید: صالح بن عمر سکسکی متوفی سال 714 هجری قمری و فخرالدین ابوبکر محمد بن حسن گرجی حاسب وزیر بهاءالدوله هر یک شرحی بر آن نوشته اند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صرفی
تصویر صرفی
عالم به علم صرف، کسی که علم صرف می داند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ فا)
گوسپندان ریزه که درخریف و گرما در آخر نتاج زاییده شده باشند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
شهری در خاور جند از یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
نسبت است به صدف. رجوع به صدف شود، برنگ صدف. به گونۀ صدف، نام قسمی اسطرلاب
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسره مکنی به ابوموسی متولد به سال 170 هجری قمری به مصر. وی از بزرگان فقها و عالم به اخبار و حدیث و عقلی وافر داشت. صحبت امام شافعی دریافت و از او حدیث فراگرفت و به سال 264 هجری قمری به مصر درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 1187)
لغت نامه دهخدا
(صَ فی ی)
منسوب به صرف، عالم به علم صرف. ج، صرفیون و صرفیین
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ فی ی)
از نجائب منسوب اند بسوی صرف که قبیله ای است. (منتهی الارب). و گویند صدفی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شاعری است و مؤلف آتشکده نویسد: نام او صلاح الدین و گویند او را باخواجه سلمان نسبتی است الحق شعر وی خالی از امتیاز نیست وی از تلامذۀ مولانا محتشم کاشی بود، از اوست:
با تو رشکم کشد و بی تو جدائی چه کنم
می کشم اینهمه از دیدن و نادیدن تو.
#
چو ز رفتن تو مردم تو نشاط کن که هرگز
به مراد خاطر خود به از این سفر نکردی.
#
صرفی ز عشق دوست به نوعی نمرده ای
کز دشمنان به مرگ تو خرم شود کسی.
(از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای ساوه).
صادقی کتابدار در مجمع الخواص آرد: وی شاعر خوبی است. فقیر با او ملاقات نکرده ام ولی این ابیاتش را شنیده ام:
به سفر زمانه دایم چو منت غریب دارد
سرآن دیار گردم که تواش غریب باشی
بگذر ز چارۀ من بگذار تا بمیرم
من ناتوان که باشم که توام طبیب باشی ؟
اگرت نصیب از آن لب نرسد مرنج صرفی
گنه کسی چه باشد چو تو بی نصیب باشی ؟
#
غمی کز مرگ دشمن دارم اینست
که ترسم در غم او مرده باشد.
#
کشتندو سوختند مرا ای هما برو
کز قسمت تو هیچ در این استخوان نبود
گویا که می کشند مرا هرگز اینچنین
غوغای عام بر در زندان من نبود...
(مجمع الخواص ص 222).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
شاعری است. صاحب مجمع الخواص آرد: وی ژولیده موی وبا وضع درویشی و بی سروپائی راه میرفت. به درویشی نبود. قضا را با وی رقیب شدیم عاقبت بجور خواجه زاده تاب نیاورده به نحوی ترکش کرد که ممنون و منت دار شدیم کمتر کسی صرفش را بدین نحو می داند. اسم وی با مسمّی ̍مطابق و طبع شعر او هم صحیح و سالم بود. از اوست:
چه دمی بودکه عاشق سر کوی یار گیرد
به هزار امیدواری سر رهگذار گیرد.
(از تذکرۀ مجمع الخواص صص 278-279)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صرافی
تصویر صرافی
سره گری کهبدی شغل و عمل صراف، دکان صراف
فرهنگ لغت هوشیار
شسنی از رنگ ها شسندیس منسوب به صدف، برنگ صدف بگونه صدف، قسمی اسطرلاب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفی
تصویر صرفی
کسی که علم صرف می داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرافی
تصویر صرافی
((صَ رّ))
شغل و کار صراف، دکان صراف
فرهنگ فارسی معین
دیدن صرافی نمودن، دلیل بر عاملی طامع بود. اگر در خواب بیند صرافی کرد و بیننده مستور بود، دلیل است که علم و حکمت آموزد. اگر بازرگان است، از تجارت مال حاصل کند. محمد بن سیرین
دیدن صراف به خواب، دلیل بر مردی حذافه گوی است و دلیل که او را دین زیان دارد.
اگر درخواب بیند که صرافی نمود بی طمع، دلیل است که امانت بگذارد و امانت مردم نگهدارد. اگر به طمع کرد، تاویل به خلاف این است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب