جدول جو
جدول جو

معنی صرایق - جستجوی لغت در جدول جو

صرایق
(صَ یِ)
رجوع به صرائق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرایق
تصویر طرایق
طریقه ها، حالت ها، کنایه از راه ها و روش ها، کنایه از سیرت ها، مذهب ها، جمع واژۀ طریقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایق
تصویر رایق
خالص، صاف، صافی، پسندیده، مطلوب، خوشایند و نیکو، خوش رو
فرهنگ فارسی عمید
(صَ یِ)
رجوع به صرائح شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رائق. اسم فاعل از ریشه ’روق’. آب جاری و صاف. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، هر چیز صاف و لطیف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). خالص و بی آمیغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، روق، روقه. (از اقرب الموارد) ، مرد تهیدست، آنچه ناشتا خورده شود از آب و طعام و جز آن، آنچه بر ناشتا باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اتیته رائقاً لم اطعم شیئاً، ای علی الریق، آمدم نزد او رائق که چیزی نخورده بودم، یعنی ناشتا. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
- خبز رایق، نان بی نان خورش. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
، خوبروی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، روق. (منتهی الارب). خوب هر چیز و خوش آینده. (فرهنگ نظام). شگفت انگیز. (ناظم الاطباء) : گزین کنند آنچه لایق اوفتد و در چشم رایق آید. (تاریخ جهانگشای جوینی). در مدت دو ماه سراسر بازارها بتعریشات پاکیزه و تسقیفات رایق سر بپوشند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
صلائق. نان تنک. (مهذب الاسماء). رجوع به صلائق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ج صرّاء. (دهار). جمع واژۀ صریاء. (منتهی الارب). جمع واژۀ صریه
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صرائد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صرائر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یَ)
حنظل ذره شده. (مهذب الاسماء). حنظل و آب آن. (منتهی الارب). ج، صرای. حنظلی است که مایل بزردی شده باشد
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صریقه. (منتهی الارب). رجوع به صریقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ)
جمع واژۀ ترقوه. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه). رجوع به ترائق شود
لغت نامه دهخدا
(خَ یِ)
جمع واژۀ ’خریق’. رجوع به خریق در این لغت نامه شود. این کلمه را عربان ’خرائق’ نیز آورند
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صریقه است. رجوع به صریقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرایق
تصویر طرایق
جمع طریقه، راهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایق
تصویر رایق
خالص، پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایق
تصویر رایق
((یِ))
صاف، صافی، خوش آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرایق
تصویر طرایق
((طَ یِ))
جمع طریقه
فرهنگ فارسی معین