جدول جو
جدول جو

معنی صدوف - جستجوی لغت در جدول جو

صدوف
(صَ)
از زنان غالی و از نساک است. (البیان والتبیین چ مطبعۀ رحمانیۀ قاهره ج 1 ص 283)
لغت نامه دهخدا
صدوف
(تَ)
برگشتن. (منتهی الارب). بگشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (مصادر زوزنی) ، میل کردن. (منتهی الارب) ، گام خرد نهادن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدف
تصویر صدف
(دخترانه)
نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود، نام سه ستاره به شکل مثلث
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
(پسرانه)
راستگو، صدیق، دوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صروف
تصویر صروف
حوادث، گردش های روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
کسی که همیشه راست می گوید، بسیار راست گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدور
تصویر صدور
صدرها، بالاها، سینه ها، پیشوایان، جمع واژۀ صدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفوف
تصویر صفوف
صف ها، رده ها، رج ها، ردیف ها، راسته ها، جمع واژۀ صف
شصت و یکمین سورۀ قرآن کریم ها، مدنی ها، دارای ۱۴ آیه، حواریین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنوف
تصویر صنوف
صنف ها، نوع ها، گونه ها، رسته ها، پیشه ورها، جمع واژۀ صنف
فرهنگ فارسی عمید
(صَرْ رو)
دکتر یعقوب صروف، وی به سال 1852 میلادی در قریۀ حدث (در سفح جبل لبنان) متولد شد. پدر او وی را ب مدرسه امریکائیان در عبیه فرستاد سپس بدانشگاه امریکائی داخل شد آنگاه دو سال در مدرسه های صیدا و طرابلس درس گفت و به سال 1876مجلۀ المقتطف را در بیروت انتشار داد و به سال 1888 آن را به مصر منتقل کرد و شهرت آن بهمه جا رسید. صروف تا هفتۀ آخر عمر خویش بکار انتشار مجله مشغول بود. مجلۀ المقتطف و مقالات علمی، تاریخی، فلسفی آن نیازی بتوصیف ندارد. آثار وی: 1- تحلیل کتاب سموم منسوب به جابر بن حیان که به سال 1921 در مجلۀ المقتطف انتشار یافته است. 2- تحلیل کتاب لباب الاداب تألیف اسامه بن منقذ کنانی مؤلف به سال 579 هجری قمری که به سال 1907- 1908 میلادی در المقتطف منتشر گشت. 3- سرّ النجاح تعریب کتاب دکتر سمیلز چ بیروت 1880 میلادی و طبع سوم آن در مصر به سال 1885 پایان یافت. 4- سیرالابطال والقدماء العظماء که به اشتراک دکتر فارس نمر آن را تعریف کرد و شامل قصص یونان قدیم است و به سال 1883 در 184 صفحه در بیروت به طبع رسیده است. صروف به سال 1927 میلادی درگذشت. (معجم المطبوعات ستون 1206-1208)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
محمد بن علی بن حسین قمی مکنی به ابوجعفر. رجوع به ابن بابویه در همین لغت نامه و رجوع به روضات الجنات و ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
پیغمبری است. خدا وی را بهمراهی صادق و شلوم به پیغمبری به شهر انطاکیه فرستاد. مردم شهر تکذیب آنان کردند، درودگری جبیب نام بدیشان ایمان آورد و بعضی گفته اند که آنان در زمان فترت بوده اند. (تاریخ گزیده ص 59). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 93 شود
لغت نامه دهخدا
از شعرای ایران و از مردم استرآباد است و در کاشان میزیست و به سال 952 هجری قمری درگذشت. او راست:
گر عاقلی مباش مقید بهیچ جا
نشنیده ای که ملک خدا بندۀ خدا
بحر قناعت است که در موج آمده
عریان تنی که هست منقش ز بوریا.
(قاموس الاعلام ترکی).
چنین است در قاموس الاعلام ولی در تذکرۀ نصرآبادی، آتشکدۀ آذر، تذکرۀ مجمع الخواص، ریاض العارفین، مجمع الفصحاءشاعری بدین نسبت دیده نشده
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شدف. (منتهی الارب). رجوع شود به شدف
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ناقه صفوف، ناقه ای که چند قدح شیر دهد از یک دوشیدن یعنی از کثرت شیر صف اقداح می بندد یا به هر دو دست خود صف می بندد بوقت دوشیدن. (منتهی الارب). آن اشتر که دستها بهم باز نهد در حال دوشیدن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صقف. (منتهی الارب). رجوع به صقف شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ناقه صروف، ناقه ای که دندانش بسیار بانگ کند. (منتهی الارب). ناقه ای که دندان آن آواز دهد. الناقه التی لنا بها صریف. (اقرب الموارد). شترماده که دندان بر یکدیگر زند
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صنف. رجوع به صنف شود: و به صنوف صروف فتن و محن گرفتار. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسک مدوف، مشک سودۀ ترکرده شده. (منتهی الارب). مدووف. مبلول. مسحوق. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از دوف و دیف. رجوع به دوف شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صف. رجوع به صف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صنوف
تصویر صنوف
جمع صنف، گونه ها رسته ها جمع صنف انواع اقسام، دسته ها رسته ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صرف، گردش های روزگار جمع صرف حوادث نوایب. یا صروف دهر. گردشهای روزگار حوادث دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدور
تصویر صدور
بزرگان، جمع صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
راستگو و درستگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوف
تصویر صفوف
جمع صف، رده ها رسته ها جمع صف رده ها رسته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوف
تصویر عدوف
نیک چشنده، خورش ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدور
تصویر صدور
((صُ))
جمع صدر، سینه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدور
تصویر صدور
واقع شدن امری، نشأت یافتن، آشکار شدن، فرستاده شدن شیئی از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
((صَ))
بسیار راستگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صنوف
تصویر صنوف
((صُ))
جمع صنف، انواع، اقسام، دسته ها، رسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفوف
تصویر صفوف
((صُ))
جمع صف، رده ها، رسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدف
تصویر صدف
گوش ماهی
فرهنگ واژه فارسی سره
اصدار، فرستادن، سینه ها
متضاد: ادخال، ورود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوست، راستگو، صدیق، وفاخواه
متضاد: کذوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشم
دیکشنری عربی به فارسی