جدول جو
جدول جو

معنی صدقان - جستجوی لغت در جدول جو

صدقان
(صُ)
جمع واژۀ صدیق. (منتهی الارب). رجوع به صدیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدران
تصویر صدران
(پسرانه)
صدر (عربی) + ان (فارسی) رؤسا و بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدگان
تصویر صدگان
سومین عدد از سمت راست در اعداد طبیعی، واحد اندازه گیری وزن، برابر با صد درم یا نیم من تبریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدقات
تصویر صدقات
صدقه ها، چیزهایی که در راه خدا به بینوایان می دهند به جهت ثواب، چیزهایی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق می دهند، صدقه سرها، صدقه سری ها، جمع واژۀ صدقه
فرهنگ فارسی عمید
(صُدْدا)
دو کرانۀ بلند از سر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
ودق. وداق. خواهش گشن کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودق شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صیق، (منتهی الارب)، رجوع به صیق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
دو کوه اند با هم ملصق میان ما و یأجوج و مأجوج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ دُ)
دو کرانۀ راه در کوه یا دو کرانۀ رود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ دَ)
جمع واژۀ صدیق. (منتهی الارب). رجوع به صدیق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
جمع واژۀ صدقه. (منتهی الارب) :
نالد همی بزاری و گرید همی بدرد
آنکس که یافتی صدقات و زکات تو.
مسعودسعد.
زیان رسیده را تفقد نماید که اعظم صدقات است. (مجالس سعدی). رجوع به صدقه شود، جمع واژۀ صدقه. (قطر المحیط) (منتهی الارب). و رجوع به صدقه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ)
جمع واژۀ صدقه. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی). رجوع به صدقه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صدقه. (قطر المحیط) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ دَ)
جمع واژۀ صدقه. (منتهی الارب) (قطر المحیط). رجوع به صدقه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ دُ)
جمع واژۀ صدقه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به صدقه شود، جمع واژۀ صدقه. (منتهی الارب). رجوع به صدقات شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صدق است. (منتهی الارب). رجوع به صدق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نام وزن مخصوصی است. سنگ صد درم:
مرد بقال در ترازوی خویش
سنگ صدگان نهاد از کم و بیش.
سنائی.
در ترازو ندید صدگان سنگ
گشت دلتنگ از آن و کرد آهنگ.
سنائی.
و رجوع به صد درم شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
دهی از دهستان لکستان بخش سلماس شهرستان خوی 5/5هزارگزی شمال خاوری سلماس، تا سلماس راه شوسه دارد. جلگه، معتدل، مالاریائی سکنه 637 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
مآت
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است. (منتهی الارب). موضعی است یا کوهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
تشنه. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صِدْ دی)
جمع واژۀ صدیق:
عالم اندر میانۀ جهال
مثلی گفته اند صدیقان.
سعدی (گلستان).
اگر من خدای را عز و جل چنین پرستیدمی که توسلطان را، از جملۀ صدیقان بودمی. (گلستان چ فروغی جزو کلیات چ بروخیم ص 46)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صدح. (منتهی الارب). رجوع به صدح شود
لغت نامه دهخدا
جمع صدیق، هر توزان دوست دوست خالص، جمع اصدقاء صدقاء صدقان، جمع الجمع اصادق مقابل عدو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدقات
تصویر صدقات
جمع صدقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدقنا
تصویر صدقنا
باور کردیم و درست دانستیم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صدیق. توضیح در عربی در حالت نصبی وجری استعمال می شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدگان
تصویر صدگان
نادرست نویسی سدگان
فرهنگ لغت هوشیار
دوست، دوست خالص، جمع اصدقاء، صدقاء، صدقان، جمع الجمع اصادق، مقابل عدو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیان
تصویر صدیان
تشنه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدقاء
تصویر صدقاء
((صُ دَ))
جمع صدیق
فرهنگ فارسی معین
دهقان
فرهنگ گویش مازندرانی