جدول جو
جدول جو

معنی صداق - جستجوی لغت در جدول جو

صداق
کابین زن، مهریه، شیر بها
تصویری از صداق
تصویر صداق
فرهنگ لغت هوشیار
صداق
مهر، پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر می شود، کابین
تصویری از صداق
تصویر صداق
فرهنگ فارسی عمید
صداق
((صَ))
کابین، مهرزن
تصویری از صداق
تصویر صداق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صداقت
تصویر صداقت
(دخترانه و پسرانه)
راستی و درستی، دوستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صداقت
تصویر صداقت
رو راستی، راستگویی، راستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صداقه
تصویر صداقه
ارتی راستی، دوستی یکرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداقت
تصویر صداقت
دوستی، وفا و جفا، درستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداقت
تصویر صداقت
دوستی به ویژه دوستی از روی راستی و درستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صداقت
تصویر صداقت
((صَ قَ))
دوستی داشتن، دوستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صداقت
تصویر صداقت
Forthrightness, Openheartedness, Sincerity, Straightforwardness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
откровенность , искренность , прямота
دیکشنری فارسی به روسی
Offenheit, Aufrichtigkeit, Geradlinigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
прямота , щирість , прямолінійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
szczerość, prostota
دیکشنری فارسی به لهستانی
franqueza, sinceridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
franchise, sincérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
openhartigheid, oprechtheid, eerlijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
ईमानदारी , सच्चाई
دیکشنری فارسی به هندی
keterusterangan, ketulusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
صراحةٌ , صداقةٌ , إخلاصٌ
دیکشنری فارسی به عربی
솔직함 , 진심 , 성실 , 솔직함
دیکشنری فارسی به کره ای
יושר , כֵּנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
率直 , 誠実さ , 率直さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
açık sözlülük, samimiyet, dürüstlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
uaminifu, ukweli, unyofu wa moyo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ความตรงไปตรงมา , ความจริงใจ , ความจริงใจ , ความตรงไปตรงมา
دیکشنری فارسی به تایلندی
সৎতা , আন্তরিকতা , সরলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
صداقت , اخلاص , اخلاص , صاف گوئی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصداق
تصویر اصداق
کابین دادان، صداق معلوم کردن، درست کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصداق
تصویر مصداق
کسی یا چیزی که شاهد صدق و راست گفتن شخص باشد، گواه، گواهی، دلیل راستی سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصداق
تصویر مصداق
آلت صدقه چیزی، شاهد، گواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصداق
تصویر مصداق
((مِ))
دلیل راستی سخن، چیزی که دلیل راستی کسی باشد، آن چه که منطبق بر امری گردد
فرهنگ فارسی معین