جدول جو
جدول جو

معنی صدارس - جستجوی لغت در جدول جو

صدارس
(صَ / صِ رَ / رِ)
جائی که آواز تا بدانجا رسد. رجوع به صدا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدارت
تصویر صدارت
تقدم، بالانشینی، منصب نخست وزیر یا صدر اعظم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
مدرسه ها، جاهای درس خواندن، آموزشگاه ها، جمع واژۀ مدرسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارس
تصویر دارس
کهنه سازنده، ناپدید کننده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
بالانشینی. (غیاث اللغات). بالانشین شدن. (مقدمه لغت میرسید شریف) :
در مقامی که صدارت بفقیران بخشند
چشم دارم که بجاه از همه افزون باشی.
حافظ.
، شروع و ابتدا کردن، پیش رسانی، منصبی است که قریب وزارت باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جامه ای است که سر آن مانند مقنعه و دامن آن هر دو دوش و سینه را می پوشد و بفارسی پرهیچه گویند. و فی المثل: کل ذات صدار خالهٌ، ای من حق الرجل ان یغار علی کل امراءه. (از منتهی الارب). پیراهن خرد. (دهار) (مهذب الاسماء) ، داغ که بر سینۀ اشتر نهند بجهت نشان. (منتهی الارب). داغ که بر سینۀ اشتر نهند. (مهذب الاسماء) ، پیش بند ستور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محوکننده رسوم و آداب. (اقرب الموارد) ، خوانندۀ کتاب. (اقرب الموارد) ، حایض. (منتهی الارب). زنیکه در حال عادت ماهانه باشد، آنکه درس خواند. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جاهای درس گفتن. (غیاث اللغات). جمع واژۀ مدرسه. رجوع به مدرسه شود: و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس... صرف کرده است. (المعجم)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
نام شخصی است که رسولی پیش عذرا فرستاد وعذرا چشم رسول او را به انگشت کند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
مذاکر. مقاری ٔ. (اقرب الموارد). درس گوینده و سبق گوینده و باهم مذاکرۀ درس نماینده. (ناظم الاطباء). که کتاب خواند و درس بدهد. (از متن اللغه) ، مرد بدفعل آلوده به گناه. (منتهی الارب). متلطخ در ذنوب. (از متن اللغه). که در گناه آویزد و خود را به گناه ها آلوده سازد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ رَ)
منصبی بوده است بعهد صفویه. مؤلف تذکرهالملوک آرد: لازمۀ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع و مباشرین اوقاف تفویضی و ریش سفیدی جمعی سادات و علما و مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضات و متولیان و حفاظ و سایر خدمۀ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر و وزرای اوقاف و نظار و مستوفیان و سایر عملۀ سرکار موقوفات و محرران و غسالان و حفاران با اوست و دیوان احداث اربعه را که عبارت از قتل و ازالۀ بکارت و شکستن دندان و کور کردن است و عالیجاه دیوان بیکی بدون حضور صدور عظام نمیرسد و حکام دیگر شرع را مدخلیت در احداث اربعه نیست و امور شرعی سرکار فیض آثار متعلق و مختص عالیجاه صدر خاصه است و صدر ممالک را مدخلیتی در آن نیست و مجمع از شغل مختصه هر یک بدین موجب است. عالیجاه صدر خاصه روز شنبه و یکشنبه با دیوان بیکی در کشیک خانه عالی قاپو بدیوان می نشیند و در محال ایران حکام شرع یزد وابرقو و نائین و اردستان و قومشه و نطنز و محلات و دلیجان و خوانسار و برورود و فریدن و رار و مزدج و کبار و چاپلق و جرفادقان و کمره و فراهان و کاشان و قم و ساوه و مازندران و استرآباد و کرایلی و حاجیلر و کبودجامه را صدر خاصه تعیین و امور متعلق به صدر خاصه را در ولایات مفصله مذکوره نایب الصداره و سایر مباشرین صدر خاصه متوجه می شده اند. عالیجاه صدر ممالک صاحب اختیار تعیین حکام شرع و مباشرین و موقوفات از مزارات و مدارس و مساجد و غیرهم از کل ممالک محروسه از آذربایجان و فارس و عراق و خراسان می باشد سوای آنچه در تحت اسم صدر خاصه تفصیل یافته با صدر ممالک است ودر بعضی از ازمنۀ سلاطین صدارت خاصه و عامه با یک شخص بوده مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات اگر تفویضی بوده باشد بصدور خاصه و عامه متعلق است و اگر شرعی باشد هیچ یک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست بلکه شرعاً هر کسی را واقف اوقاف متولی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود و تغییر آن مخالف شریعت مقدسه نبوی است. (تذکره الملوک صص 2- 4)
لغت نامه دهخدا
(صِ رَ)
قریه ای است به یمامه. (منتهی الارب). قریه ای است به یمامه مر بنی جعده را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کِ ظَ)
رجوع به صدارت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
با هم درس خواندن. (زوزنی). با هم درس خواندن کتاب: تدارسوه حتی حفظوه . تدارس الکتاب و ادّارسه ، ای درسه و فی الحدیث: ’تدارسوا القرآن’، ای اقرأوه و تعهدوه لئلاتنسوه . (اقرب الموارد) ، سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
موضعی است نزدیک مدینه و آن را صداره نیز گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صداره
تصویر صداره
صدارت درفارسی بالا نشینی، پیش رسانی نخست وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارس
تصویر دارس
محوشده، ناپدید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدار
تصویر صدار
جلیتغه، سینه پوش، داغ سینه شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
جاهای درس گفتن، جمع مدرسه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
بالا نشینی، صدر اعظم، تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارس
تصویر مدارس
((مَ رِ))
جمع مدرسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
((ص رَ))
وزارت، نخست وزیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارس
تصویر دارس
((رِ))
کهنه، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
حکومت، صدراعظمی، نخست وزیری، وزارت، بالانشینی، صدرنشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مدرسه ها، دبستان ها، آموزشگاهها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رئیس نشینی، ریاست جمهوری
دیکشنری اردو به فارسی