علی بن یزید. وی از زکریا بن ابی زایده و جماعتی از مردم کوفه و از او ابوالحسین بن علی بن یزیدحدیث کند. ابن حبان او را در زمرۀ ثقات آورده گویداز مردم کوفه است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف) حسین بن علی بن یزید صدائی اکفانی. وی از عبدالله بن نمیر و ابواسامه و ازهر و پدر او روایت کند. از او محمد بن ادریس رازی مکنی به ابوحاتم به بغداد حدیث شنید. (الانساب سمعانی ص 35 برگ الف) حسین بن علی بن یزید. وی از وکیع و مردم عراق و از او محمد بن اسحاق سراج مکنی به ابوالعباس حدیث کند. (الانساب سمعانی ص 350 برگ الف) زیاد بن حرث. ابن ابی حاتم گوید: وی یمانی است و او را صحبت است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
علی بن یزید. وی از زکریا بن ابی زایده و جماعتی از مردم کوفه و از او ابوالحسین بن علی بن یزیدحدیث کند. ابن حبان او را در زمرۀ ثقات آورده گویداز مردم کوفه است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف) حسین بن علی بن یزید صدائی اکفانی. وی از عبدالله بن نمیر و ابواسامه و ازهر و پدر او روایت کند. از او محمد بن ادریس رازی مکنی به ابوحاتم به بغداد حدیث شنید. (الانساب سمعانی ص 35 برگ الف) حسین بن علی بن یزید. وی از وکیع و مردم عراق و از او محمد بن اسحاق سراج مکنی به ابوالعباس حدیث کند. (الانساب سمعانی ص 350 برگ الف) زیاد بن حرث. ابن ابی حاتم گوید: وی یمانی است و او را صحبت است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
جمع واژۀ غدیره. گیسوان بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل. (معلقۀ امروءالقیس). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب. (منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی). دیدها در آن ماتم سرا از شعاع موی و نقض غدائر گیسوی ولدان وجواری مخطوف و مفتور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)
جَمعِ واژۀ غدیره. گیسوان بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل. (معلقۀ امروءالقیس). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب. (منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی). دیدها در آن ماتم سرا از شعاع موی و نقض غدائر گیسوی ولدان وجواری مخطوف و مفتور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)
حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمد بن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان قریه منسوب است. (معجم البلدان)
حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمد بن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان قریه منسوب است. (معجم البلدان)
جامه ای است که سر آن مانند مقنعه و دامن آن هر دو دوش و سینه را می پوشد و بفارسی پرهیچه گویند. و فی المثل: کل ذات صدار خالهٌ، ای من حق الرجل ان یغار علی کل امراءه. (از منتهی الارب). پیراهن خرد. (دهار) (مهذب الاسماء) ، داغ که بر سینۀ اشتر نهند بجهت نشان. (منتهی الارب). داغ که بر سینۀ اشتر نهند. (مهذب الاسماء) ، پیش بند ستور. (منتهی الارب)
جامه ای است که سر آن مانند مقنعه و دامن آن هر دو دوش و سینه را می پوشد و بفارسی پرهیچه گویند. و فی المثل: کل ذات صدار خالهٌ، ای من حق الرجل ان یغار علی کل امراءه. (از منتهی الارب). پیراهن خرد. (دهار) (مهذب الاسماء) ، داغ که بر سینۀ اشتر نهند بجهت نشان. (منتهی الارب). داغ که بر سینۀ اشتر نهند. (مهذب الاسماء) ، پیش بند ستور. (منتهی الارب)
گردگرد. گردنده. گردان. گردش کننده. (آنندراج) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد اهل هیئت قوسی از مدار روزانۀ ستاره را نامندکه در میان مرکز ستاره و دائرۀ افق قرار دارد و عبدالعلی بیرجندی در هیئت فارسی گفته است: و از مدار یومی کوکب آنچه میان مرکز کواکب و افق واقع شود آن رادائر گویند - انتهی. و آن بر دو قسم است: دائر شبانه و دائر روزانه و هر یک نیز بر دو بخش است: دائر گذشته و دائر باقی که دایر آینده نیز گویند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تفصیل آن شود، مقابل بایر: زمینی دائر، زیر کشت که در آن کشت شود. مقابل زمین بایر، ناکشته. و نیز رجوع به دایر شود
گِردگَرد. گردنده. گردان. گردش کننده. (آنندراج) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد اهل هیئت قوسی از مدار روزانۀ ستاره را نامندکه در میان مرکز ستاره و دائرۀ افق قرار دارد و عبدالعلی بیرجندی در هیئت فارسی گفته است: و از مدار یومی کوکب آنچه میان مرکز کواکب و افق واقع شود آن رادائر گویند - انتهی. و آن بر دو قسم است: دائر شبانه و دائر روزانه و هر یک نیز بر دو بخش است: دائر گذشته و دائر باقی که دایر آینده نیز گویند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تفصیل آن شود، مقابل بایر: زمینی دائر، زیر کشت که در آن کشت شود. مقابل زمین بایر، ناکشته. و نیز رجوع به دایر شود