جدول جو
جدول جو

معنی صدا - جستجوی لغت در جدول جو

صدا
(دخترانه)
انعکاس صوت، پژواک
تصویری از صدا
تصویر صدا
فرهنگ نامهای ایرانی
صدا
آواز، بانگ، برای مثال تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بود بر صدای منکر زاغ (سعدی - لغت نامه - صدا) ، آوازی که در کوه یا جای دیگر می پیچد و دوباره به گوش می رسد، آوازی که از انعکاس صوت به وجود می آید، برای مثال این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا (مولوی - ۴۳)
تصویری از صدا
تصویر صدا
فرهنگ فارسی عمید
صدا
(صَ)
معرب ’سدا’ است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. (برهان). بانگ که بر کوه افتد. (بحر الجواهر). آواز که از گنبد و کوه و چاه و غیره بازآید و مطلق هر آواز را نیز گویند. (غیاث اللغات). ابن الجبل. ابن الطود. ابنهالجبل. بنات رضوی. (المرصع). نوف. بانگ. پژواک. پژوال. چرنگ. صوت. آواز. در عربی صدی است، (اصطلاح فیزیک) صدائی است که از انعکاس صوت بوجود می آید. به این قسم که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی نمایند، منعکس میگردند و صدائی نظیر صدای اولی احداث مینمایند، شرط لازم برای اینکه صدا از صدای اصل تمییز داده شود اینستکه فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل هفده متر بوده باشد:
شجر کافور چون زاید نگوئی حکمتش با من
صدا از کوه چون آید چگونه نی شکر دارد.
ناصرخسرو.
وزآن شبدیز تندرشیهۀ او
زمانه پر صدا چون کوهسار است.
مسعودسعد.
هرچه گویم همی بر این سر کوه
پاسخ من همه صدا باشد.
مسعودسعد.
سقفش به صدا پس از دو هفته
بی هیچ مدد نشیدخوانست.
انوری.
گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه
آه دهدپاسخم کوه بجای صدا.
خاقانی.
گر این فصل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اﷲ صدائی نیابی.
خاقانی.
اگر بکوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی بجای صدا.
خاقانی.
آخر آوازی در کوهی دهی صدائی بازدهد. (سندبادنامه ص 54).
مگر طشت دوشینه کافتاده بود
بوقت سحرگه صدا داده بود.
نظامی.
صدائی برآورد کوه از نهفت
همان را که او گفته بد بازگفت.
نظامی.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
بازگردد این نداها را صدا.
مولوی.
پرس پرسان کاین مؤذن کو کجاست
که صدای بانگ او راحت فزاست.
مولوی.
گوئی کدام سنگدل این پند بشنود
بر کوه خوان که باز بگوش آیدش صدا.
سعدی.
ترا که این همه بلبل نوای عشق زند
چه التفات بود بر صدای منکر زاغ.
سعدی.
گر برسد نالۀ سعدی به کوه
کوه بنالد بزبان صدا.
سعدی.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
حافظ.
منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام
پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس.
حافظ.
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد.
حافظ.
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینۀ حافظ هنوز پر ز صداست.
حافظ.
ساقی بیا که عشق صدا می کند بلند
کآنکس که گفت قصۀ ما هم ز ما شنید.
حافظ.
ما می به بانگ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید.
حافظ.
سنگین نمی شد این همه خواب ستمگران
می شد گر از شکستن دلها صدا بلند.
صائب.
شد فزون ناله و افغان من از بخت سیاه
سرمه حرفی است که گویند صدا میگیرد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
چه موسم است که گر ناله می کند بلبل
صدای قهقهه در صحن باغ می پیچد؟
طالب آملی (از آنندراج).
و با برداشتن دادن، گرفتن، نشستن ترکیب گردد. رجوع به ذیل هر یک از این لغات شود.
- یک صدا، متحد، هم آواز. متفقاً.
- امثال:
شما اسم بگذارید تا ما صدا کنیم.
یک دست بی صداست، یعنی توفیق از آن جمعیت است. رجوع به امثال و حکم شود.
، بوم. (منتهی الارب). رجوع به صدی شود، تن مرده. رجوع به صدی شود، دماغ. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). رجوع به صدا شود
لغت نامه دهخدا
صدا
صوت، آوازی باشد که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان شنیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
صدا
((صَ یا ص))
پژواک، انعکاس صوت، بانگ، آواز، آن چه که شنیده می شود
صدا چیزی را درنیاوردن: کنایه از درباره آن با کسی سخن نگفتن و رازش را فاش نکردن
صدا کسی را درآوردن: کنایه از موجب خشم و اعتراض او شدن
تصویری از صدا
تصویر صدا
فرهنگ فارسی معین
صدا
آوا، سدا
تصویری از صدا
تصویر صدا
فرهنگ واژه فارسی سره
صدا
آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدا
صوتٌ
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به عربی
صدا
Voice
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
صدا
voix
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
صدا
głos
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به لهستانی
صدا
কণ্ঠস্বর
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به بنگالی
صدا
голос
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به روسی
صدا
Stimme
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به آلمانی
صدا
голос
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
صدا
آواز
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به اردو
صدا
sauti
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
صدا
เสียง
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به تایلندی
صدا
voz
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
صدا
ses
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
صدا
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
صدا
声音
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به چینی
صدا
קוֹל
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به عبری
صدا
suara
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
صدا
आवाज़
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به هندی
صدا
stem
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به هلندی
صدا
voz
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
صدا
voce
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
صدا
목소리
تصویری از صدا
تصویر صدا
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درد سر سر درد دردسر (بطور عام)، یا صداع شقی. دردی که در یک جانب سر حادث شود، موجب زحمت مزاحمت. یا صداع مگس. مزاحمتی که مگس ایجاد کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداغ
تصویر صداغ
درد گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداق
تصویر صداق
کابین زن، مهریه، شیر بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدام
تصویر صدام
درد نیم سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداه
تصویر صداه
زنگاری از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدار
تصویر صدار
جلیتغه، سینه پوش، داغ سینه شتر
فرهنگ لغت هوشیار