چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پَخَم، فَخَم
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، ترش رویی، تندرویی، سخت رویی، عبس، عبوس، تجهّم اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تُرش رویی، تُندرویی، سَخت رویی، عَبَس، عُبوس، تَجَهُّم اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
در علم عروض اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنان که از مفعولات، مفعو باقی بماند و به جای آن فع لن بگذارند و آن را اصلم می گویند، از بیخ و بن بریدن، کندن گوش یا بینی
در علم عروض اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنان که از مفعولات، مفعو باقی بماند و به جای آن فع لن بگذارند و آن را اصلم می گویند، از بیخ و بن بریدن، کندن گوش یا بینی
بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، بد، ژون، فغ، آیبک، بغ، طاغوت، جبت، وثن، شمسه، ایبک دلبر، معشوق زیبا، لعبت، سرو خوش رفتار، چشم و چراغ
بُت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، بُد، ژون، فَغ، آیبَک، بَغ، طاغوت، جِبت، وَثَن، شَمسِه، ایبَک دلبر، معشوق زیبا، لُعبَت، سَروِ خُوش رَفتار، چِشم و چِراغ
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فخم، تخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فَخَم، تُخَم
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زَخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زَخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زَخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زَخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زَخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
بریدن از بن گوش یا بینی را بریدگی قطع (گوش و بینی)، اسقاط و تد وفعولات است مفعو بماند فع لن به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد آن را اصلم خوانند
بریدن از بن گوش یا بینی را بریدگی قطع (گوش و بینی)، اسقاط و تد وفعولات است مفعو بماند فع لن به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد آن را اصلم خوانند