جدول جو
جدول جو

معنی صحایف - جستجوی لغت در جدول جو

صحایف
صحیفه ها، کتابهای کوچک، ورقهای کتاب، نامه ها، روزنامه ها، جمع واژۀ صحیفه
تصویری از صحایف
تصویر صحایف
فرهنگ فارسی عمید
صحایف
(صَیِ)
صحائف. جمع واژۀ صحیفه. رجوع به صحائف شود
لغت نامه دهخدا
صحایف
جمع صحیفه نامه ها کتابها
تصویری از صحایف
تصویر صحایف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحاف
تصویر صحاف
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند، آنکه شغلش صحافی است، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند، کتاب فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحافی
تصویر صحافی
شغل و عمل صحاف، ته بندی و جلد کردن کتاب، مکانی که این کار در آن انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
صحفه ها، بشقاب ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحفه
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
جمع واژۀ صحیفه. (منتهی الارب). روی زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَحْ حا)
مصحف فروش. (ربنجنی) (معجم البلدان) ، آنکه کتاب را بخیه زند و جلد کند. جلدساز کتاب. ترتیب دهنده صحف، فروشندۀ صحف، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
فراهم آمدنگاه کوچک، آب را. (از منتهی الارب). جای جمع شدن آب. (غیاث اللغات) ، جمع واژۀ صحیفه:
از صحاف مثنوی این پنجم است
در بروج چرخ جان چون انجم است.
(مثنوی).
این جمع در منتهی الارب و اقرب الموارد و تاج العروس و دزی دیده نشدولی در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است
جمع واژۀ صحفه. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به صائف. شود
لغت نامه دهخدا
(صَ ءِ)
جمع واژۀ صحیفه. (منتهی الارب) (دهار) :
یاقلم را زهره باشد که بسر
برنویسد بر صحائف زآن خبر.
(مثنوی).
، نامه ای که در آن نیکیها و بدیها نویسند:
یا خجلتی و صحائفی قد سودت
و صحائف الابرارفی اشراق.
(از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صحائح شود
لغت نامه دهخدا
(صَحْ حا)
عمل صحاف. صحافی کردن. رجوع به صحاف و صحافی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به حائف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحیف
تصویر صحیف
روی زمین، نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
فرهنگ لغت هوشیار
روزنامه نگار پوشنه گری عمل و شغل صحاف ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحائف
تصویر صحائف
جمع صحیفه نامه ها کتابها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
((ص))
جمع صحیفه، دفترها، کتاب ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
((صَ حّ))
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحافی
تصویر صحافی
ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحافی
فرهنگ فارسی معین
جلدساز، شیرازه بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خبرنگار، روزنامه نگار
دیکشنری اردو به فارسی