جدول جو
جدول جو

معنی صت - جستجوی لغت در جدول جو

صت
(صِت ت)
ضدو ناهمتا، گروه مردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرصت
تصویر فرصت
(پسرانه)
زمان، وقت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرصت
تصویر فرصت
وقت مناسب برای کاری، زمان، وقت
فرصت دادن: وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری
فرصت داشتن: وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
فرصت یافتن: به دست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت یافتن
تصویر فرصت یافتن
به دست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت داشتن
تصویر فرصت داشتن
وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت دادن
تصویر فرصت دادن
وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
بانگ و فریاد و غوغا. (منتهی الارب) ، گروه مردم. (منتهی الارب). گروه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
هامه صتام، سر سطبر و فربه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُتْ تی یَ)
چادر و جامۀ یمنی. (منتهی الارب). الملحفه او ثوب یمنی. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
سنگ سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُتْ تَ)
ضد. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
قصد کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منازعت و خصومت کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ)
صدد. قصد. هو بصتته، او در پی وی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ)
گردش، سختی تار سر شترمرغ، نرمی و لطافت سر شترمرغ، جوان توانا، گورخر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
خوار گردانیدن و رام ساختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
جهان جهان رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
سخت از سنگ و ناقه و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ رُ)
بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صتم
تصویر صتم
وات زبانی و لبی زبانلبی
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی شست 60 و شست از انگشتان شش بارده پنجاه به علاوه ده (60)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصت یک
تصویر شصت یک
یک شصتم 60، 1 چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی شستم 60 و شست از انگشتان واقع در مرحله شصت: فصل شصتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصتمی
تصویر شصتمی
در مرحله شصتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق الصتعری
تصویر حبق الصتعری
شاهسپرمخ، فرنجمشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلبصت
تصویر خلبصت
گریز گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخاصت
تصویر رخاصت
نرم شدن نازک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخصت
تصویر رخصت
اذن و پروانه و پروانگی و اجازه حرکت و کوچ، دستوری، اجازت، اجازه
فرهنگ لغت هوشیار
پروا دادن، بار دادن، دستوری یافتن اذن دادن دستوری دادن اجازه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پروا یافتن، بار یافتن، دستوری یافتن اذن یافتن دستوری یافتن اجازه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخوصت
تصویر رخوصت
نازک اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صتیت
تصویر صتیت
غریو، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخصت نمودن
تصویر رخصت نمودن
دستوری دادن، مرخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصت
تصویر فرصت
زمان
فرهنگ واژه فارسی سره