وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هجری قمری و معاصر نفعی است. اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است، و این بیت از اوست: چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای ایران و از سادات قصبۀزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است. ازوست: زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
وی معروف به صبر شاکر از شعرای عثمانی در قرن 11 هجری قمری و معاصر نفعی است. اشعار اوملیح و ادبای بزرگ پاره ای از قصائد وی را ستوده اند و دیوان او به طبع رسیده است. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای عثمانی و از مردم غلطه و فرزند ابوالفضل افندی است، و این بیت از اوست: چهره می هجرک غمی زرد ایتمینجه باقمدک شمدی بیلدم دلربالر مائل دینار در. (قاموس الاعلام ترکی) وی از شعرای ایران و از سادات قصبۀزواره تابع اردستان از مضافات اصفهان است. ازوست: زبس که خاک بسر کردم از غمت مشکل که روز حشر سر از خاک بر توانم کرد. (قاموس الاعلام ترکی)
دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل. سکنه آن 97 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار 70000گزی جنوب باختری ششتمد. کوهستانی معتدل. سکنه آن 97 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مولانا صبحی، شاعری است و میر علیشیر نوائی گوید وی از مردم اوبه در چشمه کویان میباشد و در شعر او چاشنی بسیار است. این مطلع از اوست: ماه من امشب بنور خویش این کاشانه را ساز روشن ورنه آتش میزنم این خانه را. (مجالس النفائس ص 74 و 249) وی از مردم همدان است و به هندوستان رفت و در خدمت شاه جهان به سر می برد و در جنگی به قتل رسید. ازوست: هر طرف می نگرم شعلۀ عالم سوزی است آنکه دل را نکند داغ کدام است اینجا؟ (قاموس الاعلام ترکی) وی یکی از شعرای عثمانی و معروف به حکیم زاده و در قرن دهم هجری میزیست و به درس مؤیدزاده مداومت داشت سپس مدرس مدرسه قلبه گشت و قضاوت و نیابت یافت و هنگام تصدی قضاوت صوفیه درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
مولانا صبحی، شاعری است و میر علیشیر نوائی گوید وی از مردم اوبه در چشمه کویان میباشد و در شعر او چاشنی بسیار است. این مطلع از اوست: ماه من امشب بنور خویش این کاشانه را ساز روشن ورنه آتش میزنم این خانه را. (مجالس النفائس ص 74 و 249) وی از مردم همدان است و به هندوستان رفت و در خدمت شاه جهان به سر می برد و در جنگی به قتل رسید. ازوست: هر طرف می نگرم شعلۀ عالم سوزی است آنکه دل را نکند داغ کدام است اینجا؟ (قاموس الاعلام ترکی) وی یکی از شعرای عثمانی و معروف به حکیم زاده و در قرن دهم هجری میزیست و به درس مؤیدزاده مداومت داشت سپس مدرس مدرسه قلبه گشت و قضاوت و نیابت یافت و هنگام تصدی قضاوت صوفیه درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
شهری به حوران از اعمال دمشق: فلازال قبر بین تبنی و جاسم علیه من الوسمی جود و وابل فینبت حوذاناً و عوفاً منوراً سأهدی له من خیر ماقال قائل. نابغۀذبیانی. (معجم البلدان ج 2 ص 364)
شهری به حوران از اعمال دمشق: فلازال قبر بین تبنی و جاسم علیه من الوسمی جود و وابل فینبت حوذاناً و عوفاً منوراً سأهدی له من خیر ماقال قائل. نابغۀذبیانی. (معجم البلدان ج 2 ص 364)
منسوب به ’طبن’ یا ’طبن’. شهری در مغرب از سرزمین زاب که در منتهی الیه و پایان بلاد مغرب واقع است و گروهی از اعلام از این شهر برخاسته اند. (سمعانی ورق 368 ب). رجوع به طبن و طبنه شود
منسوب به ’طُبن’ یا ’طِبن’. شهری در مغرب از سرزمین زاب که در منتهی الیه و پایان بلاد مغرب واقع است و گروهی از اعلام از این شهر برخاسته اند. (سمعانی ورق 368 ب). رجوع به طبن و طبنه شود
از: ’ب ن و’) پسر خواندن. (زوزنی) (آنندراج). کسی را به پسری گرفتن. (مجمل اللغه). پسر گرفتن کسی را. (منتهی الارب). پسر گفتن کسی را و یا پسر خواندن او را. (از ناظم الاطباء) ، (از: ’ب ن ی’) چهار زانو نشستن زن و فراخ کردن هر دو پا را از فربهی: و منه حدیث بنت غیلان ان جلست تبنت، ای صارت کالقبه من الادم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چون بنشیند مانند قبۀ بپاکرده میباشد. (ناظم الاطباء)
از: ’ب ن و’) پسر خواندن. (زوزنی) (آنندراج). کسی را به پسری گرفتن. (مجمل اللغه). پسر گرفتن کسی را. (منتهی الارب). پسر گفتن کسی را و یا پسر خواندن او را. (از ناظم الاطباء) ، (از: ’ب ن ی’) چهار زانو نشستن زن و فراخ کردن هر دو پا را از فربهی: و منه ُ حدیث بنت غیلان ان جلست تبنت، ای صارت کالقبه من الادم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چون بنشیند مانند قبۀ بپاکرده میباشد. (ناظم الاطباء)
مطلع کردن، مردی که ادعای سلطنت کرده با عمری جنگید و تخمیناً نصف قوم را بطرف خود کشانید لکن بالاخره فراری گردیده گویا کشته شد. (اول پادشاهان 16:21 و 22) (قاموس کتاب مقدس ص 244)
مطلع کردن، مردی که ادعای سلطنت کرده با عمری جنگید و تخمیناً نصف قوم را بطرف خود کشانید لکن بالاخره فراری گردیده گویا کشته شد. (اول پادشاهان 16:21 و 22) (قاموس کتاب مقدس ص 244)
منسوب به ببنه، شهری نزدیک بامئین. (از معجم البلدان). منسوب به ببنه است نزدیک بادغیس هرات. (از انساب سمعانی) ، اندودن. طلا کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود
منسوب به ببنه، شهری نزدیک بامئین. (از معجم البلدان). منسوب به ببنه است نزدیک بادغیس هرات. (از انساب سمعانی) ، اندودن. طلا کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود
تازی گشته چینی چینی ساخت چین منسوب به صین (چین) از مردم چین چینی، ساخته محصول چین: اترج صینی، ظرف چینی، سینی: خاتون آن خواجه صینیی عالی پر حلوا حضرت خداوندگار فرستاد
تازی گشته چینی چینی ساخت چین منسوب به صین (چین) از مردم چین چینی، ساخته محصول چین: اترج صینی، ظرف چینی، سینی: خاتون آن خواجه صینیی عالی پر حلوا حضرت خداوندگار فرستاد