جدول جو
جدول جو

معنی صاله - جستجوی لغت در جدول جو

صاله
(صالْ لَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صالح
تصویر صالح
(پسرانه)
شایسته، درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی، نام پیامبر قوم ثمود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صالحه
تصویر صالحه
(دخترانه)
شایسته، درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی، مؤنث صالح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صالح
تصویر صالح
نیکوکار
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایگان، ارزانی، خورند، خورا، سازوار، فرزام، باب، مناسب، بابت، مستحقّ، اندرخور، محقوق، شایان، فراخور
نیک، مقابل فاسد، پایبند به اصول اخلاقی و مذهبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاله
تصویر تاله
خدا را پرستش کردن، خداپرستی، پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گمراه کننده مثلاً کتاب ضاله، در فقه و حقوق حیوان گم شده، گمراه مثلاً قوم ضاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصله
تصویر اصله
واحد شمارش درخت مثلاً یک اصله درخت، درخت، نهال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صالحه
تصویر صالحه
صالح (زن)، دارای صلاحیت مثلاً دادگاه صالحه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ حَ گُ)
اصلی شدن. (زوزنی). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن.
لغت نامه دهخدا
(حُلَ)
گندم و جو باقی ماندۀ در خرمن بعد بباددادن. خرمن روبه. (مهذب الاسماء). رفته خرمن. آنچه مانده باشد در خرمن از گندم و جو و جز آن، تلخ دانه و جز آن که از گندم برآید. دان مرغ. ته غربالی. (آنندراج) ، غورۀ خرما سخت ناشده
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
گندم و جو باقی مانده در خرمن بعد باد دادن، دانۀ تلخ و جز آن که از گندم برآید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافه
تصویر صافه
مونث صاف، جمع صافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقاله
تصویر صقاله
چوب بست داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاله
تصویر صلاله
آستر موزه آستر کفش
فرهنگ لغت هوشیار
صلات درفارسی: نماز، نیایش، کنشت، جمع صله، نورهان ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات. دعا، رحمت، استغفار و گفته اند صلاه از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مومنین دعا و از سایر موجودات تسبیح بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحه
تصویر صاحه
شوره زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاخه
تصویر صاخه
کبودی داغ کوفتگی، آسیب غریو فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاعه
تصویر صاعه
پسته زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صالب
تصویر صالب
پشت اسو استخوان پشت از دوش تابن سرین، تپ لرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صالح
تصویر صالح
نیکوکار، درخور، سزاوار، جید، اهل
فرهنگ لغت هوشیار
کار نیک، زن نیک زن پارسا زن پاکدامن، فراوانی مونث صالح زن نیکو کار، جمع صالحات، عمل نیک حسنه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صائب، تیر های بی لغز، رساها رسایان یک درخت سیماهنگ، بد بختی شور بختی، سست خردی
فرهنگ لغت هوشیار
نژادگی گهرداشت بنوندی اری بنداشتی، پایداری، نوآوری از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاله
تصویر تاله
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داله
تصویر داله
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاله
تصویر خاله
خواهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصله
تصویر اصله
یک ریشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاله
تصویر حاله
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
قطعاتی از چوب و تخته که بمشک های پر باد بندند و در آب اندازند وروی آن نشسته از آب عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاله
تصویر شاله
ازپارسی شالک شال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صالح
تصویر صالح
درستکار، شایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاله
تصویر خاله
مرخا
فرهنگ واژه فارسی سره