دهی از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر، 12000گزی جنوب باختری اهرم، 7000گزی راه فرعی بوشهر به اهرم. جلگه، گرمسیر و مالاریائی، سکنه 50 تن. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، خرما. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر، 12000گزی جنوب باختری اهرم، 7000گزی راه فرعی بوشهر به اهرم. جلگه، گرمسیر و مالاریائی، سکنه 50 تن. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، خرما. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت و در زمرۀ مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست: دل مجروح را پروای تن نیست شهید عشق محتاج کفن نیست. (قاموس الاعلام ترکی) (ملا...) وی از مردم قاین بود و به صنعت گلکاری قیام داشت. این مطلع از اوست: کدخدائیت مایۀ هوس است کد رهاکن همان خدای بس است. (از مجالس النفائس صص 151- 152) محمد بن سرور بکری، مکنی به ابی السرور. از مشاهیر مورخین قرن یازدهم هجری است. او راست: الروضه الزاهره فی ولاه مصر و القاهره که حاوی وقایع تا سال 1036 هجری قمری و بسیار ممتع است. (از ریحانهالادب ج 2 ص 450). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت و در زمرۀ مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست: دل مجروح را پروای تن نیست شهید عشق محتاج کفن نیست. (قاموس الاعلام ترکی) (ملا...) وی از مردم قاین بود و به صنعت گلکاری قیام داشت. این مطلع از اوست: کدخدائیت مایۀ هوس است کد رهاکن همان خدای بس است. (از مجالس النفائس صص 151- 152) محمد بن سرور بکری، مکنی به ابی السرور. از مشاهیر مورخین قرن یازدهم هجری است. او راست: الروضه الزاهره فی ولاه مصر و القاهره که حاوی وقایع تا سال 1036 هجری قمری و بسیار ممتع است. (از ریحانهالادب ج 2 ص 450). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابومحمد حسن بن جعفر بن غزوان سلمی تادنی (منسوب به تادن). وی از مالک بن انس و جماعتی دیگر روایت دارد و ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بنجیکتی و حاسد بن مالک بخاری و غیر آن دو از او روایت کنند. (از معجم البلدان). و رجوع به انساب سمعانی برگ 102 (تاذنی) شود
ابومحمد حسن بن جعفر بن غزوان سلمی تادنی (منسوب به تادن). وی از مالک بن انس و جماعتی دیگر روایت دارد و ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بنجیکتی و حاسد بن مالک بخاری و غیر آن دو از او روایت کنند. (از معجم البلدان). و رجوع به انساب سمعانی برگ 102 (تاذنی) شود
درخور دادن. چیزی که لایق دادن باشد. (آنندراج)، که دادن آن لزومی دارد. که دادن سزاوار آن بود: چون به خوار ری رسید (مسعود غزنوی) شهر را به زعیم ناحیت سپرد و مثالها که دادنی بود بداد. (تاریخ بیهقی ص 23 چ ادیب). پای در این صومعه ننهادنی است چون بنهی واستده دادنی است. نظامی. - امثال: حق گرفتنی است نه دادنی. ، مقروض. وامدار. بده کار: به بقال سرگذر فلان مبلغ دادنی هستم، بدو وامدارم
درخور دادن. چیزی که لایق دادن باشد. (آنندراج)، که دادن آن لزومی دارد. که دادن سزاوار آن بود: چون به خوار ری رسید (مسعود غزنوی) شهر را به زعیم ناحیت سپرد و مثالها که دادنی بود بداد. (تاریخ بیهقی ص 23 چ ادیب). پای در این صومعه ننهادنی است چون بنهی واستده دادنی است. نظامی. - امثال: حق گرفتنی است نه دادنی. ، مقروض. وامدار. بده کار: به بقال سرگذر فلان مبلغ دادنی هستم، بدو وامدارم
نزدیک تر، زبون تر، پست تر فرومایه تر نزدیکتر اقرب قریب تر مقابل اقصی، زبون تر پست تر فرومایه تر ارذل خسیس تر کمتر کمترین فروتر پایین تر اسفل مقابل اعلی. مونث: دنیا، جمع ادانی. یا عذاب ادنی. عذاب این جهانی. یا علم ادنی. علم طبیعی. یا فلسفه ادنی. فلسفه طبیعی فلسفه اسفل مقابل مابعد الطبیعه
نزدیک تر، زبون تر، پست تر فرومایه تر نزدیکتر اقرب قریب تر مقابل اقصی، زبون تر پست تر فرومایه تر ارذل خسیس تر کمتر کمترین فروتر پایین تر اسفل مقابل اعلی. مونث: دنیا، جمع ادانی. یا عذاب ادنی. عذاب این جهانی. یا علم ادنی. علم طبیعی. یا فلسفه ادنی. فلسفه طبیعی فلسفه اسفل مقابل مابعد الطبیعه