پیرو فرقۀ صابئین، صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، مغتسله، ماندایی، ماندائیان، برای مثال وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری / درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر (ناصر خسرو - ۵۱۰) ویژگی کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود
پیرو فرقۀ صابئین، صابِئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، مُغتَسِله، ماندایی، ماندائیان، برای مِثال وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری / درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر (ناصر خسرو - ۵۱۰) ویژگی کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود
ابن نباته حنظلی کوفی. تابعی و از یاران علی (ع) بود. ابن ماجه حدیث او را که از علی (ع) آورده است تخریج کرده است. کنیت او ابوالقاسم بود. رجوع به الاصابه ج 1 ص 111 و عقدالفرید ج 3 ص 298 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 558 شود ابن زید. محدث و مولای عمرو بن حریث بود. (منتهی الارب) (آنندراج). کنیت وی ابوعبدالله و تابعی بود. و رجوع به ابوعبدالله در همین لغت نامه شود ابوبکر شیبانی. از سدی روایت کرد. مجهول است و خبر منکری از سدی از عبد خیر از علی (ع) آورده است. رجوع به لسان المیزان ج 1 ص 460 شود
ابن نباته حنظلی کوفی. تابعی و از یاران علی (ع) بود. ابن ماجه حدیث او را که از علی (ع) آورده است تخریج کرده است. کنیت او ابوالقاسم بود. رجوع به الاصابه ج 1 ص 111 و عقدالفرید ج 3 ص 298 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 558 شود ابن زید. محدث و مولای عمرو بن حریث بود. (منتهی الارب) (آنندراج). کنیت وی ابوعبدالله و تابعی بود. و رجوع به ابوعبدالله در همین لغت نامه شود ابوبکر شیبانی. از سدی روایت کرد. مجهول است و خبر منکری از سدی از عبد خیر از علی (ع) آورده است. رجوع به لسان المیزان ج 1 ص 460 شود
آنکه مقیم باشد بر امری که قدرت دارد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، عیش رابغ، زیست با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ربیع رابغ، بهار با ارزانی و فراخی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
آنکه مقیم باشد بر امری که قدرت دارد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، عیش رابغ، زیست با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ربیع رابغ، بهار با ارزانی و فراخی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
ابن عبدالعزیز لیثی. از پدرش روایت کرد. مجهول است - انتهی. میمون بن عباس و پدرش عبدالعزیز بن مروان بن ایاس بن مالک از وی روایت دارند. (از لسان المیزان ج 1 ص 460). و زرکلی آرد: اصبغبن عبدالعزیز بن مروان (؟ - 86 هجری قمری / 705 میلادی) یکی از امرای بنی امیه بود... و در اسکندریه در جوانی پیش از مرگ پدر درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 120)
ابن عبدالعزیز لیثی. از پدرش روایت کرد. مجهول است - انتهی. میمون بن عباس و پدرش عبدالعزیز بن مروان بن ایاس بن مالک از وی روایت دارند. (از لسان المیزان ج 1 ص 460). و زرکلی آرد: اصبغبن عبدالعزیز بن مروان (؟ - 86 هجری قمری / 705 میلادی) یکی از امرای بنی امیه بود... و در اسکندریه در جوانی پیش از مرگ پدر درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 120)
وادی بین بزواء و جحفه را گویند پایین عزور که حاجیان آن را طی میکنند و در شعر کثیر نیز آمده است. ابن سکیت گفته است: رابغ بین جحفه و ودان است و در جای دیگر گفته است رابغ وادییست که در پایین جحفه است که راه حاجیان آن را قطع میکند پایین عزور. حازمی گفته است بطن رابغ و ادییست از جحفه که در جنگها و ایام عرب ذکر آن آمده است. واقدی گفته است در ده میلی جحفه واقع است مابین ابواء و جحفه. کثیر گفته است: ونحن منعنا یوم مرّ و رابغ من الناس ان یغزی و ان یتکنّف. (از معجم البلدان ج 4 ص 202). عبدالله بن عمرخدای از او خشنود باد گفت: ابی بن خلف در بطن رابغ مرد. من مدتی از شب را در بطن رابغ سیر میکنم. (امتاع ج 1 ص 140). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 169 شود. و در این محل است که یکی از غزوات پیغمبر در ماه هفتم سال اول هجرت روی داده است. رجوع به تاریخ طبری و تاریخ اسلام فیاض ص 70 شود
وادی بین بزواء و جحفه را گویند پایین عزور که حاجیان آن را طی میکنند و در شعر کثیر نیز آمده است. ابن سکیت گفته است: رابغ بین جحفه و ودان است و در جای دیگر گفته است رابغ وادییست که در پایین جحفه است که راه حاجیان آن را قطع میکند پایین عزور. حازمی گفته است بطن رابغ و ادییست از جحفه که در جنگها و ایام عرب ذکر آن آمده است. واقدی گفته است در ده میلی جحفه واقع است مابین ابواء و جحفه. کثیر گفته است: ونحن منعنا یوم مرّ و رابغ من الناس ان یغزی و ان یتکنّف. (از معجم البلدان ج 4 ص 202). عبدالله بن عمرخدای از او خشنود باد گفت: ابی بن خلف در بطن رابغ مرد. من مدتی از شب را در بطن رابغ سیر میکنم. (امتاع ج 1 ص 140). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 169 شود. و در این محل است که یکی از غزوات پیغمبر در ماه هفتم سال اول هجرت روی داده است. رجوع به تاریخ طبری و تاریخ اسلام فیاض ص 70 شود
مفرد صابئین: وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر، ناصرخسرو، ، آنکه از دینی به دینی شود، (السامی فی الاسامی)، کلمه کلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار شویند بدین نام خوانده می شوند و در خوزستان هنوز مردمی بر ساحل کارون هستند که آنان را مغتسله مینامند و آن ترجمه لفظ صابئی کلدانی است، (دائره المعارف فرانسه)، رجوع به صابئین شود
مفرد صابئین: وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر، ناصرخسرو، ، آنکه از دینی به دینی شود، (السامی فی الاسامی)، کلمه کلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار شویند بدین نام خوانده می شوند و در خوزستان هنوز مردمی بر ساحل کارون هستند که آنان را مغتسله مینامند و آن ترجمه لفظ صابئی کلدانی است، (دائره المعارف فرانسه)، رجوع به صابئین شود
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر