مولای حبیب بن خراش حلیف أنصار. بزعم ابن کلبی او و مولای وی حبیب درک غزوۀ بدر کرده اند. و صاحب الاصابه گوید: صائب مولی حبیب بن خراش حلیف الانصار، زعم ابن الکلبی انه شهد بدراً هو و مولاه. و استدرکه ابن فتحون و ابن الاثیر
مولای حبیب بن خراش حلیف أنصار. بزعم ابن کلبی او و مولای وی حبیب درک غزوۀ بدر کرده اند. و صاحب الاصابه گوید: صائب مولی حبیب بن خراش حلیف الانصار، زعم ابن الکلبی انه شهد بدراً هو و مولاه. و استدرکه ابن فتحون و ابن الاثیر
نعت فاعلی از صواب. رسا. رساننده. (غیاث اللغات) ، باران ریزان، نقیض خاطی. و منه المثل: مع الخواطی سهم صائب. (منتهی الارب) ، راست و درست: حدس صائب. رأی صائب: پس ملک بهتر داند و رأی او در این معنی صائب تر باشد. (تاریخ برامکه). امیری صائب تدبیر و بلندهمت بود. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352) ، سهم صائب، تیر به نشانه فرودآمده
نعت فاعلی از صواب. رسا. رساننده. (غیاث اللغات) ، باران ریزان، نقیض خاطی. و منه المثل: مع الخواطی سهم صائب. (منتهی الارب) ، راست و درست: حدس صائب. رأی صائب: پس ملک بهتر داند و رأی او در این معنی صائب تر باشد. (تاریخ برامکه). امیری صائب تدبیر و بلندهمت بود. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352) ، سهم صائب، تیر به نشانه فرودآمده
جمع واژۀ مصیبه. (منتهی الارب) (آنندراج). مکروهات و شدائد و رنجها (همزۀ مصائب مبدل از واو است خلاف القیاس). (از غیاث). جمع واژۀ مصیبت. رزایا. مصیبتها. ماتمها. مصایب. (یادداشت مؤلف) : پند گیر از مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز تو پند. سعدی. و رجوع به مصیبت شود
جَمعِ واژۀ مصیبه. (منتهی الارب) (آنندراج). مکروهات و شدائد و رنجها (همزۀ مصائب مبدل از واو است خلاف القیاس). (از غیاث). جَمعِ واژۀ مصیبت. رزایا. مصیبتها. ماتمها. مصایب. (یادداشت مؤلف) : پند گیر از مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز تو پند. سعدی. و رجوع به مصیبت شود
سنگهائی که گرداگرد حوض نصب کرده و فرجه های آنها را با گل گیرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) ، جمع واژۀ نصیبه. رجوع به نصیبه شود
سنگهائی که گرداگرد حوض نصب کرده و فرجه های آنها را با گل گیرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) ، جَمعِ واژۀ نصیبه. رجوع به نصیبه شود