وادیی است در حجاز. (از مراصد). وادیی است به حجاز. مضرس بن ربیعی گوید: تحمل من وادی اشیقر حاضره و الوی بریعان الخیام اعاصره. (از معجم البلدان) ، برآمدن. خلاف اصعاد است. (منتهی الارب). اصاب الشی ٔ، ضد اصعده. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). افتادن، اصابت چیزی را، یافتن آنرا و رسیدن بدان و پایدارکردن ریشه آنرا. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رسیدن. یافتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 14). یافتن و رسیدن چیزی را. (منتهی الارب). رسیدن. (مؤید الفضلاء) ، اصابت روزگار نفوس و اموال کسان را، دردمند کردن ایشان را بدان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دردمند کردن. (منتهی الارب). مصابه. (قطر المحیط) ، اصابت مصیبت به کسی، فرودآمدن و رسیدن مصیبت به وی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مصیبت زده کردن. (منتهی الارب). مصیبت رسیدن، اصابت مرد در گفتار و رای و کارش، صواب و درست آوردن وی. و قصد صواب کردن. و بقول برخی بمعنی مطلق اراده است، چنانکه گویند اصاب الشی ٔ، طلب کرد و خواست آنرا، و از همین معنی است این گفتار: اصاب الصواب فأخطاء فی الجواب، یعنی آهنگ صواب کرد، و ظاهراً این معنی مجاز است. (از اقرب الموارد). اصابه مرد در گفتار و رای و عمل او، راست آوردن و راست خواستن وی. (از قطر المحیط). آهنگ کردن. (منتهی الارب). راست آوردن و آهنگ راست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسائی و صواب یافتن. (از کشف) (از کنز) (غیاث اللغات). صواب یافتن و صواب گفتن. (مؤید الفضلاء). صواب گفتن و صواب یافتن. (تاج المصادر). صواب خواستن: همچو آن رنجور دلها از تو خست تو به پندار اصابت گشته مست. مولوی. و بمظاهرت بازوی خنجرگذار و بمعاضدت قوت افکار اصابت آثار. (حبیب السیرچ تهران ج 1 ص 124) ، اصابت به زن، بوسیدن او و آرمیدن با وی. (قطر المحیط) ، اصابت رای و حزم، درستی آن. بر صواب بودن رای و تدبیر و حزم: حیز حزم تو چونان به اصابت مملوست که درو همچو خلا گنج نیابد تعطیل. انوری. ، اصابت کسی را به چشم، چشم زدن وی. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به اصابت عینی شود، حاجتمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) قریه ای است متعلق به بنی عکل. (از معجم البلدان) (مراصد)
وادیی است در حجاز. (از مراصد). وادیی است به حجاز. مضرس بن ربیعی گوید: تحمل من وادی اشیقر حاضره و الوی بریعان الخیام اعاصره. (از معجم البلدان) ، برآمدن. خلاف اصعاد است. (منتهی الارب). اَصاب َ الشی َٔ، ضد اصعده. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). افتادن، اصابت چیزی را، یافتن آنرا و رسیدن بدان و پایدارکردن ریشه آنرا. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رسیدن. یافتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 14). یافتن و رسیدن چیزی را. (منتهی الارب). رسیدن. (مؤید الفضلاء) ، اصابت روزگار نفوس و اموال کسان را، دردمند کردن ایشان را بدان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دردمند کردن. (منتهی الارب). مُصابه. (قطر المحیط) ، اصابت مصیبت به کسی، فرودآمدن و رسیدن مصیبت به وی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مصیبت زده کردن. (منتهی الارب). مصیبت رسیدن، اصابت مرد در گفتار و رای و کارش، صواب و درست آوردن وی. و قصد صواب کردن. و بقول برخی بمعنی مطلق اراده است، چنانکه گویند اصاب الشی ٔ، طلب کرد و خواست آنرا، و از همین معنی است این گفتار: اصاب الصواب فأخطاء فی الجواب، یعنی آهنگ صواب کرد، و ظاهراً این معنی مجاز است. (از اقرب الموارد). اصابه مرد در گفتار و رای و عمل او، راست آوردن و راست خواستن وی. (از قطر المحیط). آهنگ کردن. (منتهی الارب). راست آوردن و آهنگ راست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسائی و صواب یافتن. (از کشف) (از کنز) (غیاث اللغات). صواب یافتن و صواب گفتن. (مؤید الفضلاء). صواب گفتن و صواب یافتن. (تاج المصادر). صواب خواستن: همچو آن رنجور دلها از تو خست تو به پندار اصابت گشته مست. مولوی. و بمظاهرت بازوی خنجرگذار و بمعاضدت قوت افکار اصابت آثار. (حبیب السیرچ تهران ج 1 ص 124) ، اصابت به زن، بوسیدن او و آرمیدن با وی. (قطر المحیط) ، اصابت رای و حزم، درستی آن. بر صواب بودن رای و تدبیر و حزم: حیز حزم تو چونان به اصابت مملوست که درو همچو خلا گنج نیابد تعطیل. انوری. ، اصابت کسی را به چشم، چشم زدن وی. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به اصابت عینی شود، حاجتمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) قریه ای است متعلق به بنی عکل. (از معجم البلدان) (مراصد)
شیذیر. (برهان). یکی از نامهای خداست. (از برهان) (از جهانگیری). ظاهراً مصحف و مخفف ’هوشیدر’ نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیۀ برهان چ معین) : توئی آن داور محکم که از دادش بنی آدم بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر. عنصری. رجوع به یشتهای پورداود ج 2 ص 100 و خرده اوستا ص 69 شود
شیذیر. (برهان). یکی از نامهای خداست. (از برهان) (از جهانگیری). ظاهراً مصحف و مخفف ’هوشیدر’ نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیۀ برهان چ معین) : توئی آن داور محکم که از دادش بنی آدم بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر. عنصری. رجوع به یشتهای پورداود ج 2 ص 100 و خرده اوستا ص 69 شود
سعیدافندی. او راست: 1- التقدم الذاتی فی الطریقه الشتکدیه. چ 1899 میلادی 2- طیب العرف فی فن الصرف چ بیروت 1888 میلادی (از معجم المطبوعات مصر) اصبرافندی. او راست: تربیه دودالقز (پرورش کرم ابریشم) چ لبنان 1899 میلادی (از معجم المطبوعات مصر)
سعیدافندی. او راست: 1- التقدم الذاتی فی الطریقه الشتکدیه. چ 1899 میلادی 2- طیب العرف فی فن الصرف چ بیروت 1888 میلادی (از معجم المطبوعات مصر) اصبرافندی. او راست: تربیه دودالقز (پرورش کرم ابریشم) چ لبنان 1899 میلادی (از معجم المطبوعات مصر)
شاکر بن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر لبنانی شویفاتی. به سال 1850 میلادی در شویفات بدنیا آمد. وی شاعری خوش ذوق و بلندطبع بود و در تألیف دایرهالمعارف بستانی و همچنین با اکثر جراید سوریه همکاری کرد و در سال 1895 میلادی به مصر آمد و مجلۀ ’الکنانه’ را تأسیس و منتشر کرد ولی پس از انتشار ده شماره آنرا تعطیل کرد زیرا هوای مصر با مزاج وی سازگار نیامد. سرانجام در سال 1896 میلادی درگذشت. او راست: 1- آثارالامم. 2- اسالیب العرب فی صناعهالانشاء. 3- اطوارالانسان فی ادوارالزمان. 4- الذهب الابریز فی مدح السلطان عبدالعزیز. 5- فنون الشعر چ 1891 میلادی 6- لسان غض البیان فی انتقاد اللغه العصریه. 7- مجاهل افریقیه. 8- مصباح الافکار فی نظم الاشعار. 9- ملخص السیاحات الکبری. 10- منتخبات الاشعار. 11- المطربات، شامل مشهورترین داستانها و لطیف ترین حکایتها و ظریفترین نوادر. (از معجم المطبوعات مصر). و رجوع به همین مأخذ شود
شاکر بن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر لبنانی شویفاتی. به سال 1850 میلادی در شویفات بدنیا آمد. وی شاعری خوش ذوق و بلندطبع بود و در تألیف دایرهالمعارف بستانی و همچنین با اکثر جراید سوریه همکاری کرد و در سال 1895 میلادی به مصر آمد و مجلۀ ’الکنانه’ را تأسیس و منتشر کرد ولی پس از انتشار ده شماره آنرا تعطیل کرد زیرا هوای مصر با مزاج وی سازگار نیامد. سرانجام در سال 1896 میلادی درگذشت. او راست: 1- آثارالامم. 2- اسالیب العرب فی صناعهالانشاء. 3- اطوارالانسان فی ادوارالزمان. 4- الذهب الابریز فی مدح السلطان عبدالعزیز. 5- فنون الشعر چ 1891 میلادی 6- لسان غض البیان فی انتقاد اللغه العصریه. 7- مجاهل افریقیه. 8- مصباح الافکار فی نظم الاشعار. 9- ملخص السیاحات الکبری. 10- منتخبات الاشعار. 11- المطربات، شامل مشهورترین داستانها و لطیف ترین حکایتها و ظریفترین نوادر. (از معجم المطبوعات مصر). و رجوع به همین مأخذ شود
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل، (منتهی الارب)، شور، شیاره، مشار، مشاره، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مذکور شود، ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامه، (منتهی الارب)
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل، (منتهی الارب)، شَور، شیاره، مَشار، مَشاره، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مذکور شود، ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامه، (منتهی الارب)
شدیار = شدکار، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند، (برهان)، زمین گاوآهن زده، (فرهنگ اسدی)، شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند، (ناظم الاطباء)، اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن، (یادداشت مؤلف)، زمین شکافی برای تخم ریزی، (رشیدی)، گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت، عمل شیاردن، (یادداشت مؤلف) : جیحون بر یک دست تو انباشته چاهیست سیحون بر دست دگرت خشک شیاریست، فرخی، حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم آن بحق ندهی و بس آسان بپاشی در شیار، سنایی، ، زراعت، (برهان) (ناظم الاطباء)، شیاریدن مصدر آن است، (جهانگیری)، کیل، (یادداشت مؤلف)، خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود، (فرهنگ فارسی معین)
شدیار = شدکار، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند، (برهان)، زمین گاوآهن زده، (فرهنگ اسدی)، شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند، (ناظم الاطباء)، اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن، (یادداشت مؤلف)، زمین شکافی برای تخم ریزی، (رشیدی)، گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت، عمل شیاردن، (یادداشت مؤلف) : جیحون برِ یک دست تو انباشته چاهیست سیحون برِ دست دگرت خشک شیاریست، فرخی، حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم آن بحق نَدْهی و بس آسان بپاشی در شیار، سنایی، ، زراعت، (برهان) (ناظم الاطباء)، شیاریدن مصدر آن است، (جهانگیری)، کیل، (یادداشت مؤلف)، خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود، (فرهنگ فارسی معین)
یوهان فریدریش. نویسنده و شاعر آلمانی (1759- 1805 میلادی). شیلر از آغاز کودکی عشق سرشاری به نویسندگی و شعر داشت. وی هفت سال در مدرسه اشتوتگارت بسر برد و ابداً از مدرسه خارج نشد ولی عاقبت از آنجا گریخت و با گوته دوستی پیدا کرد و آن دو بطوری با هم دوست شدند که آثار ادبی خود را با موافقت هم انتشار می دادند. شیلر نخستین نمایشنامۀ خود موسوم به ’راهزنان’ را هنگامی نوشت که هیجده یا نوزده سال بیشتر از عمرش نگذشته بود. دورۀ زندگانی او را به سه بخش تقسیم کرده اند: نمایشنامه های ’دون کارلوس’، ’توطئۀ فی یسکو’ و ’خدعه و عشق’ آثار مرحلۀ نخستین هنرنمایی اوست. در دورۀ دوم زندگانی خود که آنرا دورۀ علمی و فلسفی نامیده اند، شیلر کتابهای ’تاریخ انحطاط هلند’ و ’تاریخ جنگ سی ساله’ را نوشت. در دورۀ سوم یا دورۀ دوستی با گوته، نمایشنامه های ’ماری استوارت’، ’دوشیزۀ اورلئان’، ’عروس مسین’ و ’ویلهلم تل’ را برشتۀ تحریر درآورد. آخرین دورۀ زندگی شیلر در 9 ماه مۀ 1805 در چهل وشش سالگی وی بپایان رسید. (از فرهنگ فارسی معین)
یوهان فریدریش. نویسنده و شاعر آلمانی (1759- 1805 میلادی). شیلر از آغاز کودکی عشق سرشاری به نویسندگی و شعر داشت. وی هفت سال در مدرسه اشتوتگارت بسر برد و ابداً از مدرسه خارج نشد ولی عاقبت از آنجا گریخت و با گوته دوستی پیدا کرد و آن دو بطوری با هم دوست شدند که آثار ادبی خود را با موافقت هم انتشار می دادند. شیلر نخستین نمایشنامۀ خود موسوم به ’راهزنان’ را هنگامی نوشت که هیجده یا نوزده سال بیشتر از عمرش نگذشته بود. دورۀ زندگانی او را به سه بخش تقسیم کرده اند: نمایشنامه های ’دون کارلوس’، ’توطئۀ فی یسکو’ و ’خدعه و عشق’ آثار مرحلۀ نخستین هنرنمایی اوست. در دورۀ دوم زندگانی خود که آنرا دورۀ علمی و فلسفی نامیده اند، شیلر کتابهای ’تاریخ انحطاط هلند’ و ’تاریخ جنگ سی ساله’ را نوشت. در دورۀ سوم یا دورۀ دوستی با گوته، نمایشنامه های ’ماری استوارت’، ’دوشیزۀ اورلئان’، ’عروس مسین’ و ’ویلهلم تل’ را برشتۀ تحریر درآورد. آخرین دورۀ زندگی شیلر در 9 ماه مۀ 1805 در چهل وشش سالگی وی بپایان رسید. (از فرهنگ فارسی معین)
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است نر آن یال دارد، موفق، پیروز شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن
پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است نر آن یال دارد، موفق، پیروز شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن