پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است نر آن یال دارد، موفق، پیروز شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
مایعی سفید رنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون می آید پستاندار گوشت خوار و درنده، از خانوادۀ گربه سانان و به رنگ زرد که نر آن در اطراف گردن یال دارد، شجاع، دلیر، آن روی سکه که دارای تصویر شیر بوده در علم نجوم برج اسد وسیله ای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز، وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را به صورت سر شیر می ساخته اند نیکورای، نیکوکار شیر بریده: شیری که که آبش را گرفته باشند شیر خام خوردن: کنایه از غفلت کردن، خطا کردن شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و به صورت گرد درآورده باشند و هنگام لزوم در آب حل می کنند و می خورند شیر مرغ: چیزی که وجود ندارد زیرا که مرغ شیر نمی دهد، چیز نایاب، شیر خفاش شیر بالش: صورت شیر که بر روی بالش یا متکا نقش کرده باشند، برای مِثال لاف نسبت زند حسود و لیک / شیر بالش نشد چو شیر عرین (انوری - ۳۹۴) شیر برفی: کنایه از شخصی که صورت ظاهرش با هیبت و باقدرت اما باطناً بی عرضه و بی لیاقت و بیکاره باشد شیر چرخ: در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک شیر خدا: از القاب امیرالمؤمنین علی (ع)، اسدالله شیر درفش: تصویر شیری که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر علم شیر ژیان: شیر خشمگین، شیر درنده شیر سپهر: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک شیر شادروان: تصویر صورت شیر که روی پرده نقش کرده باشند شیر شرزه: شیر خشمگین، شیر درنده شیر علم: تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش شیر فلک: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک شیر کردن: کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن شیرک کردن: شیر کردن، کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن شیر گردون: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک شیر و خورشید: نشان رسمی سابق دولت ایران که عبارت بود از صورت شیر ایستاده با شمشیر در دست راست و خورشید که در پشت آن می درخشید شیر و خورشید سرخ: نام پیشین هلال احمر در ایران
نام برج پنجم از دوازده برج فلکی، (ناظم الاطباء) (از برهان)، برج اسد را نیز گویند، (آنندراج)، شیر فلک، یکی از بروج دوازده گانه فلکی که عرب آنرا اسد و لیث نیز گوید، (یادداشت مؤلف) : دگر طالع تو ز فرخنده شیر خداوند خورشید سعد دلیر، فردوسی، چو خورشید در شیر گشتی درست مر آن تخت را سوی او بود پشت، فردوسی، همیشه تا نبود ثور خانه خورشید چنان کجا نبود شیر خانه بهرام، فرخی، آفتاب ارسوار شد بر شیر هست می شیر آفتاب سوار، خاقانی، - بر اختر شیر زادن، اصطلاح نجوم و طالعگیری قدیم است که ستارۀ هر کس در برج اسد بود تولدی فرخنده داشت: تو بر اختر شیر زادی نخست برِ موبدان و ردان شد درست، فردوسی، - برج شیر، برج اسد، برج پنجم از دوازده برج فلکی: سپیده چو برزد سر از برج شیر به لشکر نگه کرد گیو دلیر، فردوسی، چو برزد سر از برج شیر آفتاب زمین شد به کردار دریای آب، فردوسی، چو خورشید برزد سر از برج شیر سپهر اندرآورد شب را به زیر، فردوسی، چو برزد سر از برج شیر آفتاب ببالید روز و بپالود خواب، فردوسی، زآن نکرد آهنگ شیر شرزه از بیم سنانْش رخنه گشتی چرخ و جستی برج شیر از آسمان، فرخی، - چشمۀ شیر، برج اسد: چو برزد سر از چشمۀ شیر شید جهان گشت چون روی رومی سپید، فردوسی، - در دم شیر نان دیدن، در اصطلاح نجوم کنایه از ماه به اسد آمدن: مه زآن به اسد رسد به هر ماه تا در دم شیر نان ببینم، خاقانی، در منشآت خاقانی چنین آمده است: دروقت خبر دادند که قمر به اسد است نان سردسمین در دهان گرم شیر است جامۀ نو شاید پوشیده، (ص 301)، و در صفحۀ 290 نیز می نویسد: ندانم کدام میغ سپیدکار سیه کاسه آن نان سمین را از این جان سنگین در حجاب داشته است، آری طلعت اعزه ماه تمام دایره است و ماه سیبی با دو گرده نان سمین را ماند باﷲ که ماه بر مایدۀ فلک نان سمین است و دگر ستارگان خردۀ آن نان، رجوع به ص 291 همان متن شود، - شیر آسمان، شیر چرخ، برج اسد، (ناظم الاطباء) : ایا پناه همه خلق زیر رایت تو ز شیر رایت تو شیر آسمان به فغان، سوزنی، با کوشش او شیر آسمان شیری است مزوّر ز پوستین، انوری، رجوع به ترکیب شیر آفتاب و شیر فلک شود، - شیر آفتاب، برج اسد: به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن، حافظ، رجوع به ترکیب شیر فلک و شیر آسمان شود، - شیر چرخ، شیر آسمان، کنایه از برج اسد، (از ناظم الاطباء) (آنندراج)، رجوع به ترکیب شیر آسمان شود، - شیر سپهر، شیر آسمان، برج اسد، (ناظم الاطباء)، کنایه از برج اسد است و آن ازجملۀ دوازده برج فلک باشد، (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) : گر فتد ذره ای از خشم تو بر اوج سپهر گردد از هیبت تو شیر سپهر اندر تب، سنایی، رجوع به ترکیب شیر آسمان شود، - شیر فلک، شیر آسمان، برج اسد، (ناظم الاطباء) : شیر فلک آن شیر سراپردۀ دوران در مرتبه با شیر بساطت نچخیده، انوری، از سر تیغش دل شیر فلک گیرد که شیر دیدن آتش همانا برنتابد بیش از این، خاقانی، این است همان صفه کز هیبت او بردی بر شیر فلک حمله شیر تن شادرْوان، خاقانی، رجوع به ترکیب شیر آسمان شود، - شیر گردون، شیر آسمان، برج اسد، (ناظم الاطباء)، رجوع به ترکیب شیر آسمان شود، - شیر مرغزار فلک، شیر آسمان، برج اسد، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)، رجوع به ترکیب شیر آسمان شود دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند، سکنۀ آن 204 تن، آب از قنات، صنایع دستی آنجا کرباس بافی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ناحیتی است بزرگ از دیلمان به دیلم خاصه، (حدود العالم) نام یکی از دوازده پهلوان ایران، (ناظم الاطباء)
شار: شیر ختلان، ختلان شاه، پادشاه ختلان، نام عام امرای بامیان، (از یادداشت مؤلف)، لقب پادشاه بامیان است، (از حدود العالم)، پادشاه بامیان را شیر گویند، (مجمل التواریخ و القصص) : عزیز و قیصر و فغفور را بمان که درست نه شاه ماند و نه شیر و نه رای ماند ونه رام، روحانی، استاده بدی به بامیان شیری بنشسته بدی به غرچه در شاری، ناصرخسرو
به معنی پادشاه است، نام عام امراء ختل، (یادداشت مؤلف)، یقال للملک ختل، ختلان شاه و یقال شیر ختلان، (ابن خردادبه ص 40) نام عام امرای لباده، (یادداشت مؤلف)