جدول جو
جدول جو

معنی شیفتق - جستجوی لغت در جدول جو

شیفتق
(تَ)
گل. گلی که اکنون بنایان ’شفته’ گویند. (یادداشت مؤلف) : مبلغ پنجاه هزار درم استرداد کرده بر خرج عمارت فرهیزها و گل شیفتق صرف نمودند. (از ترجمه محاسن اصفهان ص 17). شکافی پیدا شد و از جی یافتند بسان گوری مرتب و معقود از گل شیفتق لازب در غایت صلابت و سختی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 16). رجوع به شفته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیفته
تصویر شیفته
(دخترانه)
افسون شده، عاشق، مجنون، دیوانه، مجذوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
آشفته، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
آشفته شدن، آشفته و سرگشته شدن از عشق، دلباخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ حَطط کَ دَ)
دیوانه شدن و آشفته و سرگشته شدن. (ناظم الاطباء) :
شیفتم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند.
نظامی.
شیفتن خاک سیاست نمود
حلقۀ زنجیر فلک را بسود.
نظامی.
، عاشق شدن. (آنندراج) (یادداشت مؤلف). عشق. شیفته شدن. مفتون و دلداده و خواستار شدن:
بدیعوصفا بر وصف تو بشیفته ام
از آن نباشد پایم همی ز بند جدا.
مسعودسعد.
- شیفتن به کسی، عاشق او شدن. (یادداشت مؤلف).
، عاشق کردن. شیفته ساختن. (یادداشت مؤلف) ، فریفته شدن. گول خوردن. (یادداشت مؤلف) :
همانا دلش دیو بفریفته ست
که بر بستن من چنین شیفته ست.
دقیقی.
رجوع به شیفته شود.
، بیهوش شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عاشق. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث). عاشق. مفتون. دلباخته. مغرم. مجذوب. مستهام. شیدا. مهربان. (یادداشت مؤلف). واله. (زمخشری) :
هر آن کس که او را بدیدی ز دور
زنی یافتی شیفته پر ز نور.
فردوسی.
کس نیست به گیتی که بر او شیفته نبود
دلها به خوی نیک ربوده ست نه زاستم.
فرخی.
عشق است بلای دل و تو شیفتۀ عشق
سنگی تو مگر کانده بر تو نکند کار.
فرخی.
لاجرم خلق جهان بر خوی او شیفته اند
چون گل سوری بر باد سحرگاهی و نم.
فرخی.
پادشاهان همه بر خدمت او شیفته اند
چون غلامان ز پی خدمت او بسته کمر.
فرخی.
عطای تو بر زائران شیفته ست
سخای تو بر شاعران مفتتن.
فرخی.
دل من شیفته بر سایه و جاه و خطر است
واندر این خدمت با سایه و جاه و خطرم.
فرخی.
آن روز که من شیفته تر باشم بر تو
عذری بنهی بر خود و نازی بفزایی.
منوچهری.
زی گوهر باقی نکند هیچکسی قصد
کز کوردلی شیفته بر دار فنایند.
ناصرخسرو.
بد از مهر جم شیفته ماه چهر
فزون شدش از این مژده بر مهر مهر.
اسدی.
بر او بر کسی زآن سپه شیفته ست
به پنهانش برده ست و بفریفته ست.
اسدی.
عالمی شیفتۀ زلف تواند
زلف تو شیفتۀ خویشتن است.
خاقانی.
با دل که شیفته ست به زنجیر راهبان در
گفت از محیط دست تو به معبری ندارم.
خاقانی.
ای صبر تویی دانم پروانۀ کار دل
دل شیفته پروانه ست از نار نگه دارش.
خاقانی.
شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان
او رود از نهان نهان گنج روان کیست او.
خاقانی.
چشمۀ خون زدلم شیفته تر کس رانی
خون شو ای چشم که این سوز جگر کس رانی.
خاقانی.
بافته چون آفتاب روشنی نقد خویش
شیفته نی چون سحاب از گهر مستعار.
خاقانی.
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود.
خاقانی.
چون آگهی که شیفته و کشتۀ توایم
روزی برای ما زی و ریزی به ما فرست.
خاقانی.
چون نگهش کنی کند در پس چنگ رخ نهان
تاشوی از بلای او شیفتۀ بلادری.
خاقانی.
ای آنکه مسجد دمشق دیده ای و بدان شیفته شده... بیا و مسجد غزنه مشاهدت کن. (ترجمه تاریخ یمینی ص 422).
گر سلسلۀ مرا کنی ساز
ورنه شده گیر شیفته باز.
نظامی.
مضطرب از دولتیان دیار
ملک بر او شیفته چون روزگار.
نظامی.
زآن شیفتۀ سیه ستاره
من شیفته تر هزارباره.
نظامی.
شیفتۀ حلقۀ گوش توام
سوختۀ چشمۀنوش توام.
عطار.
ای دل مبتلای من شیفتۀ هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه ازبرای تو.
عطار.
زلف خاتون ظفر شیفتۀ پرچم توست
دیدۀ فتح ابد عاشق جولان تو باد.
حافظ.
- شیفتۀ خویش بودن، خودپسند و خودپرست بودن. (یادداشت مؤلف) :
گویی به رخ کس منگر جز به رخ من
ای ترک چنین شیفتۀ خویش چرایی.
منوچهری.
شیفته ای شیفتۀ خویش بود
رغبتی از من صد ازو بیش بود.
نظامی.
- شیفته و فریفته، عاشق و دلباخته. (یادداشت مؤلف).
- دل شیفته، دل از دست داده:
به نصیحتگر دل شیفته می باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود.
سعدی.
، آشفته و مدهوش. (ناظم الاطباء). مدهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (صحاح الفرس) (غیاث) ، دیوانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان). بیخود. (آنندراج) (انجمن آرا). مجنون. (یادداشت مؤلف) :
که ات ای بداندیش بفریفته ست
فریبندۀ تو مگر شیفته ست.
فردوسی.
بتی پریرخ و آهن دلی و بی رخ تو
چنین پریزده کردار و شیفته ست شمن.
سوزنی.
رفتم به درش رقیب من گفت
کاین شیفته بر چه موجب آمد.
خاقانی.
من عاشق و او بی خبر، او ماه نو من شیفته
او از من و من زو جدا این حال بوقلمون نگر.
خاقانی.
ماه نو دید عدو بر علمش شیفته شد
ماه نو شیفته را بر سر سودا دارد.
ظهیر.
باد تن شیفته در هم شکست
شیفته زنجیر بخواهد گسست.
نظامی.
کآن مه نو کو کمر از کوه داشت
ماه نو از شیفتگان دور داشت.
نظامی.
، متحیر و سرگشته و واله. (ناظم الاطباء) (از برهان). متحیر. (صحاح الفرس) ، مشعوف. مشغوف. (یادداشت مؤلف) ، حریص. آزمند. مولع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
عاشق، دلباخته، مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
عاشق شدن دلباخته شدن، آشفته شدن، حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
((تَ یا تِ))
عاشق، آشفته، حیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفتن
تصویر شیفتن
((تَ))
دلباخته شدن، عاشق شدن، آشفته شدن، حیران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
عاشق، مجذوب
فرهنگ واژه فارسی سره
حیران، خاطرخواه، دلباخته، دلداده، شیدا، عاشق، مجذوب، مجنون، مفتون، واله، وامق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
مفتونٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
Enamored, Infatuated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
amoureux, épris
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
恋している , 夢中の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
влюблённый , влюбленный
دیکشنری فارسی به روسی
شیفته
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
محبت میں , شیفته
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
প্রেমে , প্রেমে মগ্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
หลงรัก , หลงรัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
kipenzi, aliyejivunia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
закоханий , закоханий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
zakochany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
מאוהב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
사랑에 빠진 , 반한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
jatuh cinta, tergila-gila
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
प्रेम में , दीवाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
verliefd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
verknallt, verliebt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
enamorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
innamorato, infatuato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
enamorado, apaixonado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
热爱的 , 着迷的
دیکشنری فارسی به چینی