جدول جو
جدول جو

معنی شیشو - جستجوی لغت در جدول جو

شیشو
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
تصویری از شیشو
تصویر شیشو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیشو
تصویر بیشو
(دخترانه)
بی حد، بی اندازه (نگارش کردی: بش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرو
تصویر شیرو
(پسرانه)
پهلوان معاصر با گشتاسب، نام سردار فریدون، شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاشو
تصویر شاشو
آنکه غالبا و بی اختیار بشاشد
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است شفاف که از ذوب کردن شن سفید و سولفات دو سودیم و آهک و بعضی اجسام دیگر در کوره های مخصوص بشکل های مختلف می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
نوعی ساز که نوازند، آوازی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک و گوسپند یکساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشت
تصویر شیشت
درشتی طبع و گرانی خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشو
تصویر شوشو
گاورس ازرن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
از آلات موسیقی، رباب، برای مثال بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی (منوچهری - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشو
تصویر ریشو
کسی که ریش دراز دارد، ریش دار، ریشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوشو
تصویر شوشو
گاورس، دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، جاورس، گال، بسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه
تصویر شیشه
ماده ای سخت، شفاف و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار می رود
شیشۀ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیشو
تصویر نیشو
یک قسم آلو
نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نشتر، نیسو، کلک، مبضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشو
تصویر شاشو
ویژگی کودکی که بی اختیار بشاشد و لباس خود را تر کند، کنایه از کثیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
گوسفند نر شش ماهه یا یک ساله، برای مثال گرگ اغلب آن گهی گیرا بود / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی - ۸۶۷)
نوعی آلت موسیقی، رباب چهارتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیشو
تصویر نیشو
قسمی از آلو آلوی طبری: (و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشو
تصویر ریشو
مردی که ریش دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاشو
تصویر شاشو
آن که عادت به شاشیدن در بستر یا شلوار خود دارد، تنبل، ترسو
فرهنگ فارسی معین
((ش))
جسمی است شفاف وشکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک، رباب چهار تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
((شَ))
گوسفند شش ماهه یا یک ساله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشو
تصویر نیشو
آلت نوک تیزی که با آن رگ می زدند، نیشتر، نیسو، نشتر
فرهنگ فارسی معین
پارسی تازی گشته شیش خرمای بی هسته خرمای سست هسته، شمشیر شمشیر دگمه دار شمشیر نوک بسته که در شمشیر بازی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیو
تصویر شیو
فصیح بلیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیو
تصویر شیو
((ش))
پایین، سرازیری، شیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیو
تصویر شیو
شیب، سرازیری، کمان
فرهنگ فارسی عمید