جدول جو
جدول جو

معنی شیشلیک - جستجوی لغت در جدول جو

شیشلیک
کباب سیخی ترکی سیخی کباب سیخی کباب سیخی طرز تهیه آن چنین است مقداری گوشت راسته قرمز و به اندازه یک چهارم آن دنبه را قطعه قطعه کرده با پیاز خرد شده مخلوط نمایند و نصف روز در محلی خنک گذارند و روی آن سرکه و نمک و فلفل ریزند تا سرد شود سپس چهار قطعه گوشت و یک قطعه دنبه بترتیب بسیخ باریک و بلند کشیده مانند کبابهای معمولی دروی آتش پزند و آبدار بردارند و در قاب گذاشته روی آن کره و پیاز خرد کرده نهند
فرهنگ لغت هوشیار
شیشلیک
کباب معمولاً از گوشت گوسفند یا گاو به صورت قطعه های نازک ساطوری
تصویری از شیشلیک
تصویر شیشلیک
فرهنگ فارسی معین
شیشلیک
ششلیک، گوشت گاو یا گوسفند که به سیخ بزنند و روی آتش کباب کنند، کباب سیخی
تصویری از شیشلیک
تصویر شیشلیک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کباب سیخی ترکی گابگهی (قفقازی) ششبندان نوعی خوراک. طرز تهیه آن چنین است که مقداری گوشت راسته قرمز و به قدر یک چهارم آن دنبه را قطعه قطعه کرده با پیاز خرد شده مخلوط نماید و نصف روز در محل خنکی بگذارند و روی آن را سرکه و نمک و فلفل ریزند تا ترد شود. سپس چهار قطعه گوشت و یک قطعه دنبه را به ترتیب به سیخ باریک و بلند کشیده ماند کباب معمولی روی آتش پزند و آبدار بردارند و در قاب گذاشته روی آن کره و پیاز خرد کرده ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشلی
تصویر شیشلی
ترکی گابگهی (قفقازی) ششبندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششلیک
تصویر ششلیک
گوشت گاو یا گوسفند که به سیخ بزنند و روی آتش کباب کنند، کباب سیخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشیک
تصویر شیشیک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ششلیک
تصویر ششلیک
((ش))
نوعی خوراک از گوشت که به سیخ می کشند و روی آتش کباب می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشله
تصویر شیشله
سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی چون آواز تیز که از میان دو لب فراهم کرده بر آورند، بعنوان مسخره و تحقیر کسی صدای تیز از دهان بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشله
تصویر شیشله
سست و ضعیف، کسی که دست و پایش سست و بی قوت باشد، شل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشکی
تصویر شیشکی
((شَ))
صدایی است که برای مسخره کردن کسی از دهن برآورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشکی
تصویر شیشکی
صدایی شبیه صدای باد شکم که برای مسخره کردن کسی از دهان ایجاد می کنند
شیشکی بستن: صدای مخصوص از دهن درآوردن و کسی را مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
رها کردن تیر، تخلیه اسلحه آتشی تخلیه اسلحه آتشی (توپ و تفنگ) رها کردن گلوله، آوای خروج گلوله از سلاح آتشین، آوای خنده شدید: شلیک خنده آن ها به گوش می رسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلک
تصویر شیلک
توت فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک و گوسپند یکساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلیک
تصویر شلیک
خالی کردن توپ یا تفنگ، شلک
کنایه از صدای ناگهانی و بلند خنده
شلیک کردن: آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ، تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
گوسفند نر شش ماهه یا یک ساله، برای مثال گرگ اغلب آن گهی گیرا بود / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی - ۸۶۷)
نوعی آلت موسیقی، رباب چهارتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک، رباب چهار تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
((شَ))
گوسفند شش ماهه یا یک ساله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلیک
تصویر شلیک
((ش لُ))
شلک، صدای خالی شدن توپ یا تفنگ، رها کردن گلوله
فرهنگ فارسی معین