جدول جو
جدول جو

معنی شیشت - جستجوی لغت در جدول جو

شیشت
درشتی طبع و گرانی خوی
تصویری از شیشت
تصویر شیشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیبت
تصویر شیبت
(پسرانه)
سفیدی مو، پیری
فرهنگ نامهای ایرانی
کلمه ای که گربه را بدان رانند آوازی برای راندن گربه مقابل پیش پیش
فرهنگ لغت هوشیار
دوستان یاران پیروان کسی، جمع شیع اشیاع: اکثر شیعه شرک در شرک فنا افتادند، گروهی از مسلمانان که معتقد به امامت بلا فضل علی ابن ابی طالب و فرزندان او هستند. توضیح شیعه چنان که گمان می کنند جمع یا اسم جمع نیست. بلکه شیعه بر واحد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث بیک لفظ و یک معنی اطلاق میشوند اصل شیعه گروهی از مردم است که انسان را یاری می کند و در گروه او در آید شیعه وی است منسوب به شیعه یک تن از فرقه شیعه، جمع شیعیان
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است شفاف که از ذوب کردن شن سفید و سولفات دو سودیم و آهک و بعضی اجسام دیگر در کوره های مخصوص بشکل های مختلف می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
نوعی ساز که نوازند، آوازی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک و گوسپند یکساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشت
تصویر شوشت
پارسی تازی گشته از شوشه با آرش: کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
از آلات موسیقی، رباب، برای مثال بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی (منوچهری - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیست
تصویر شیست
نوعی سنگ سیاه رنگ که ورقه ورقه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه
تصویر شیشه
ماده ای سخت، شفاف و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار می رود
شیشۀ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبشت
تصویر شبشت
شبست، ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت، برای مثال حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشو
تصویر شیشو
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
گوسفند نر شش ماهه یا یک ساله، برای مثال گرگ اغلب آن گهی گیرا بود / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی - ۸۶۷)
نوعی آلت موسیقی، رباب چهارتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیفت
تصویر شیفت
نوبت های زمانی معین برای کار در طول شبانه روز، نوبت (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((ش))
جسمی است شفاف وشکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک، رباب چهار تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
((شَ))
گوسفند شش ماهه یا یک ساله
فرهنگ فارسی معین
پارسی تازی گشته شیش خرمای بی هسته خرمای سست هسته، شمشیر شمشیر دگمه دار شمشیر نوک بسته که در شمشیر بازی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته چیت از پارچه ها هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شی، علامت نشان، جمع شیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیت
تصویر شیت
((یَ))
هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شیء، علامت، نشان، جمع شیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یشت
تصویر یشت
((یَ شْ))
پرستش، ستایش، بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امشاسپندان
فرهنگ فارسی معین