جدول جو
جدول جو

معنی شیشاک - جستجوی لغت در جدول جو

شیشاک
شیشک، گوسپند یکساله، (یادداشت مؤلف) (از برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، بچۀ گوسفند یکساله، این لفظ ترکی است، (از آنندراج) (از غیاث) :
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو،
مولوی (از جهانگیری)،
ای منت آورده منت می برم
زآنکه منم شیر و تو شیشاک من،
مولوی،
، رباب چهارتار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شیشاک
نوعی سبزی صحرایی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیراک
تصویر شیراک
(پسرانه)
نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیشیک
تصویر شیشیک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
گوسفند نر شش ماهه یا یک ساله، برای مثال گرگ اغلب آن گهی گیرا بود / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی - ۸۶۷)
نوعی آلت موسیقی، رباب چهارتار
فرهنگ فارسی عمید
نامی است که در رامسر و رودسر و شهسوار به شمشاد دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ)
شیشاک و گوسپند یکساله. (ناظم الاطباء) (از برهان). برۀ شش ماهه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). برۀ شش ماهه بزرگتر از برۀ پروار. برۀ چاق شش ماهه تا یک ساله. (یادداشت مؤلف). در تداول اهالی خراسان، گوسپند نر که بیش از یک سال عمر داشته باشد. (یادداشت محمد پروین گنابادی). به معنی شیشاک است. (فرهنگ جهانگیری) :
گرگ اغلب آن زمان گیرا بود
کز رمه شیشک بخود تنها رود.
مولوی.
چو کلکش از پی ضبط جهان میان دربست
فکند مهر شبان گرگ بر سر شیشک.
ابن یمین.
، رباب چهارتار. (ناظم الاطباء) (از برهان) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیشاک شود، عکه. (ناظم الاطباء) (برهان) ، تیهو. شیشاک. شیشوگ، بیاح. (مهذب الاسماء). نوعی از ماهی. (یادداشت مؤلف) ، تیهو را گویند، و آن را شیشاک و شیشو نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خرمای هسته سخت ناکرده، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، صیصاء را گاهی شیشاء نیز گویند، (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217)، رجوع به صیصاء و شیش شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 7هزارگزی شرق مینودشت و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقعو دارای 200 تن سکنه است. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و ابریشم و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس و شال و چادرشب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ کَ)
شیشک، (تیهوی) خرد و زیبا:
آن شیشککان شاد از این سنگ بدان سنگ
پوینده و ماننده مر آن پیک دمان را.
سنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شیشو و تیهو، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
مردوک بابلی، نام یکی از خدایان بابلی که کاسی ها هنگام هجوم ببابل آنرا بکار می برده اند و اصلاً ریشه قفقازی دارد، (از تاریخ کرد رشید یاسمی ص 38)
لغت نامه دهخدا
شاشک، شارشک، شاشنگ، شوشک، تیهو، (شعوری از فرهنگ جهانگیری)، تنبوره، (شعوری)، چارتار، (شعوری از مجمع الفرس)، رجوع به شارشک، شاشک، شاشنگ و شوشک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِمْ)
آنطالیای قدیم، قریه ای است در سنجاق تکه از ولایت قونیه، در قریب 30 هزارگزی مشرق شهر آنطالیا که بقضای آنطالیه ملحق گشته، و در جهت مغربی از مصب ّ رود کوپری صوئی واقع است. این قریه در کنار خرابه های شهر قدیم سیدا است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک و گوسپند یکساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک، رباب چهار تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
((شَ))
گوسفند شش ماهه یا یک ساله
فرهنگ فارسی معین
اشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندرج ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت شمشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
آویشن کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشه ی پروین، صورت فلکی ثریا که شش ستاره دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
صورت فلکی شش تایی، خوشه ی پروین، گوسفند ماده ی دوساله، گوسفند ماده، بره ی مست و سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی