جدول جو
جدول جو

معنی شیرگل - جستجوی لغت در جدول جو

شیرگل
(دخترانه و پسرانه)
مرکب از شیر (شجاع) + گل
تصویری از شیرگل
تصویر شیرگل
فرهنگ نامهای ایرانی
شیرگل
(گُ)
دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرگل
تصویر شهرگل
(دخترانه)
گل شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
معتاد به کشیدن شیرۀ تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیردل
تصویر شیردل
شجاع، دلیر، دلاور، باجرات
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نوعی خرما در شهداد. (یادداشت مؤلف) ، کسی که به کشیدن شیرۀ تریاک عادت کرده. (فرهنگ فارسی معین). شیره ای
لغت نامه دهخدا
شیرکا، درختچه ای است که در درۀ شهرستانک و هم در حد اعلای جنگل نور موجود است و نام شیرگا در نور بدان دهند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شیرکا شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شجاع و دلیر و باجرأت. (ناظم الاطباء). کنایه از شجاع و دلیر است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان). که دل شیر دارد. سخت شجاع. بس شجاع. سخت باجرأت. (یادداشت مؤلف) :
کدام است گفت از شما شیردل
که آید سوی نیزۀ جان گسل.
دقیقی.
بدانید کاین شیردل رستم است
بدین رزمگاه ازدر ماتم است.
فردوسی.
ز من پاسخ این بد به اسفندیار
که ای شیردل مهتر نامدار.
فردوسی.
گر آسوده گردد سرافشان کند
بسی شیردل را خروشان کند.
فردوسی.
برو تیز و آن شیردل را بگوی
که ایدر ترا آمدن نیست روی.
فردوسی.
یکی شیردل لشکر جنگجوی
همه سوی بیژن نهادند روی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 710 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
کسی که به کشیدن شیره تریاک عادت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیردل
تصویر شیردل
با جرات، دلیر، شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیردل
تصویر شیردل
((دِ))
شجاع، دلیر، دلاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیردل
تصویر شیردل
شجاع
فرهنگ واژه فارسی سره
باجرات، بهادر، بی باک، جسور، دلاور، دلیر، شجاع
متضاد: ترسو، جبون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی