جدول جو
جدول جو

معنی شیرپنیر - جستجوی لغت در جدول جو

شیرپنیر
گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد، علف پنیر، علف شیر، غالیون
نوعی پارچۀ نازک
تصویری از شیرپنیر
تصویر شیرپنیر
فرهنگ فارسی عمید
شیرپنیر
(پَ)
قسمی نسیج ابریشمین که بیشتر در مازندران بافند. (یادداشت مؤلف) ، گیاهی از تیره روناس با ساقه های گستردۀ خشن و گلهای خرد سپید. و در آن شیره ای است که چون به شیر زنند شیر ببندد از اینرو بدین اسم نامیده شده است، و در مزارع گندم به بهار بسیار دیده می شود. (یادداشت مؤلف). از تیره روناسیان است با ساقه های گسترده و خشن و گلهای کوچک سفید. شیرابه اش را چون به شیر بزنند آنرا منعقد می سازد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 285). این گیاه دارای خواص آرام کننده و ضد تشنج و ضد اسکوربو می باشد. پمادی که با شیرۀ این گیاه تهیه شود در دفع خنازیر و سودا و دیگر بیماریهای جلدی توصیه شده است. گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران و آسیای صغیر و اروپا می روید. غالیون. علف پنیر. علف ماست. علف شیر. خیشره. بقلهاللبن. عاقداللبن. یوغورت اوتی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شیرینی که از شکر و آرد برنج یا آرد گندم به شکل نقل درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرپنجه
تصویر شیرپنجه
قوی پنجه، زورمند، شیرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
یک نوع طعامی که از سیر و پنیر سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به سیر و پنیر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ پَ)
حلوایی که از شکر و آرد گندم به شکل مکعب میسازند. (ناظم الاطباء). گونه ای نقل به شکل آب نباتهای درشت وتقریباً چهارگوش و مکعب شکل که با مواد معطر از قبیل زنجبیل و وانیل خوشبو و مطبوع شده باشد و در شب های عزاداری بصورت نذر و خیرات پخش میکنند. طرز تهیۀ نوعی از آن چنین است که شکر را جوشانند و خوب بقوام آورند بطوری که اگر چربی در آن بزنند بصورت نخ درازی کشیده شود مانند چاشنی پشمک (قدری هموارتر) که در زیردندان بچسبد، آن وقت سینی را چرب کنند و نیم گرم چاشنی در آن ریزند، و دو نفری بکشند تا سفید شود. سپس در سینی از آرد برنج ریزند و بصورت لوله درآورند و بهر اندازه که خواهند با قیچی قنادی چینند و با آرد برنج نیک مخلوط کنند. (فرهنگ فارسی معین) :
شکرپنیر کلامم کزو چکیده نبات
ز من نگیرد بقال هم به نرخ سماق.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
، نوعی از پنیر لطیف و شیرین و خوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
شیربرز. شیراندام. صاحب پیکری شیرمانند. دارای پیکری چون شیر نیرومند و درشت. (از یادداشت مؤلف) ، کنایه از قوی و بسیار نیرومند و بزرگ. (یادداشت مؤلف) :
دشمن سگ نهاد فعل سگی
بر شه شیرپیکر اندازد.
خاقانی.
کاین شاهسوار شیرپیکر
روی عرب است و پشت لشکر.
نظامی.
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
، دارای تصویر شیر.
- شیرپیکر درفش، درفش شیرپیکر. اختر و علمی که تصویر شیر بر آن باشد:
یکی شیرپیکر درفش بنفش
درفشان گهر در میان درفش.
فردوسی.
به چنگ اندرون شیرپیکر درفش
بر آن غیبۀ رنگ خورده بنفش.
فردوسی.
دگر شیرپیکر درفشی به سام
بداد و سپهبدش فرمود نام.
اسدی.
- علم شیرپیکر، درفش شیرپیکر. اختری که بر آن عکس شیر باشد:
ز سایۀ علم شیرپیکرت نه عجب
که لرزه بر تن شیران فتد چو شیر علم.
سعدی.
- گرزۀ شیرپیکر، گرزی که همانند شیر ساخته شده باشد:
بر او حمله ای برد چون شیر مست
یکی گرزۀ شیرپیکر بدست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لبن التین. مادۀ شیری رنگ که در برگ و میوۀ نارس انجیر هست و میوۀ نارس انجیرو نیز برگ انجیر را چون در دیگ گوشت افکنند گوشت زود پزد و مهرا شود و چون گوشت را در میان برگ انجیر خوابانند ترد شود و زود کباب شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان از راسته گلبرگ که پایا است و ارتفاعش بین 21 تا 60 سانتیمتر است و در چمنزار ها و حاشیه جنگلها و کنار جاده ها به حالت وحشی می روید. این گیاه ساقه ای راست و رگهای فراهم و باریک و نوک تیز و شفاف و گلهای کوچک و زرد رنگ و معطر دارد. اگر شیره آن را با شیر بزنند آن را منعقد میکند (علت وجه تسمیه)، این گیاه دارای خواص آرام کننده و ضد تشنج و کمی مدر و معرق و قابض و ضد اسکوربوت می باشد، پمادی که به شیره این گیاه تهیه شود در رفع خنازیر و سودا و دیگر بیماری های جلدی توصیه شده است. گیاه مذبور در اکثر نقاط ایران و آسیای پنیر علف ماست علف شیر خیشیره علف پنیر علف ماست علف شیر خیشیره بقله اللبن عاقد اللبن یوغورت اوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر پنیر
تصویر شکر پنیر
حلوایی که از شکر و آرد گندم به شکل مکعب سازند
فرهنگ لغت هوشیار
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
فرهنگ فارسی معین
((~. پَ))
گونه ای نقل به شکل آب نبات های درشت و تقریباً چهار گوش و مکعب شکل که با مواد معطر از قبیل زنجبیل و وانیل خوشبو و مطبوع شده و در شب های عزاداری به صورت نذر و خیرات پخش می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
حلوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
Lusciousness, Sweetness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
douceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گیاه پنیرک، از تیره ی پنیر کیان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
美味 , 甜美
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
מִתּוּק , מְתוּקוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
달콤함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
manisnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
मीठापन , मिठास
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
zoetheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
dolcezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
dulzura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
doçura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
słodycz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
солодкість , солодкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
Zartheit, Süße
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
сладость , сладость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
甘美 , 甘さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی