جدول جو
جدول جو

معنی شیرپج - جستجوی لغت در جدول جو

شیرپج
دیگ بزرگ جهت پختن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرزج
تصویر شیرزج
شیری که از پستان خفاش درآید، شیر خفاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرج
تصویر شیرج
شیره، روغن کنجد
فرهنگ فارسی عمید
تخت که پایۀ شیر دارد، که از عاج بود، تخت که پایه های آن مانند پنجه های شیر ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) :
فرودآمد ز بام اندرسرایش
نشست اندر سریر شیرپایش،
(ویس و رامین)،
ز تخت شیرپا اندرکشیدش
میان خاک و خاکسترکشیدش،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یک نوع ریشه سیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شیر خفاش. (ناظم الاطباء). شیری که از پستان خفاش برآید. شیر شبکور. شیر مرغ. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پاورقی شیرزق شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معرب شیرۀ فارسی. روغن کنجد. (آنندراج) (ازبرهان) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) (ناظم الاطباء) (از بحر الجواهر). روغن کنجد. شیره. دهن الجلجلان. دهن السمسم. دهن الحل. (یادداشت مؤلف). به لغت رومی انطوف وبه هندی تیلی و به سریانی شحادلیا گویند و به عربی دهن الحل و به فارسی روغن کنجد گویند. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرزج
تصویر شیرزج
شیری که از پستان خفاش بر آید شیر شبکور شیر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرج
تصویر شیرج
پارسی تازی گشته شیره روغن کنجد شیربا روغن کنجد
فرهنگ لغت هوشیار
گوساله یا گاوی که بیضه ی آن را کشیده باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپان متصدی پختن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی