جدول جو
جدول جو

معنی شیروانی - جستجوی لغت در جدول جو

شیروانی
پوششی که با چوب و حلبی بر روی سقف بعضی از خانه ها درست می کنند
از مردم شیروان
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
فرهنگ فارسی عمید
شیروانی
(شیرْ)
دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی. سکنۀ آن 172 تن و آب آن از چشمه و باران. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شیروانی
(شیرْ)
شغل شیروان. شیربانی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود
لغت نامه دهخدا
شیروانی
(شیرْ)
منسوب و متعلق به ملک شیروان. (ناظم الاطباء). از مردم شیروان. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود
لغت نامه دهخدا
شیروانی
خرپشته ای که به روی سقف خانه بنا می کنند، (ناظم الاطباء)، سقفی پوشیده از تنکۀ آهن یا آهن سفید و حلبی به شکل خرپشته، (یادداشت مؤلف)، نوعی خیمۀ چهارگوشه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شیروانی
پوششی که با چوب و حلب بر روی سقف بعضی خانه ها درست می کنند
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
فرهنگ لغت هوشیار
شیروانی
پوششی که با چوب، حلب و آهن روی سقف بعضی از خانه ها سازند، نوعی خیمه چهارگوش
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیروانا
تصویر نیروانا
(دخترانه)
آخرین مرحله سلوک در نزد بودا که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
نگهبانی شتر، ساربانی، شغل شتربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
(شیرْ نَ)
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج. سکنۀآن 350 تن. آب آن از چشمه. صنایع دستی، جاجیم و قالیچه و گلیم بافی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
غوری. از سرکردگان مسعود غزنوی و از مردم غور بود که مسعود در لشکرکشی به غور بروزگار پدر او را با نواخت و صله به سپاه خویش آورد و فرماندهی داد. بیهقی گوید: امیر دانشمندی به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری ازآن ابوالحسن و شیروان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). بوالحسن خلف و شیروان که ایشان را پایمرد کرده بود شفاعت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). بر اثروی شیروان بیامد و این مقدمی دیگر بود از سرحد غور و گوزگانان که این خداوندزاده وی را استمالت کرده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110). و بوالحسن خلف را برراست خویش فرستاد و شیروان را بر چپ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 112). اسیران را یک نیمه به ابوالحسن سپرد و یک نیمه به شیروان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114)
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
نام شهری در آذربایگان. در روایات بانی آنرا انوشیروان دانسته اند. پس از ویرانی شماخی اصل و قاعده شیروانات بوده، سالها سلاطین شیروان شاهیه در آنجا پادشاهی داشته اند و در اواخر صفویه انقراض یافتند. خاقانی شیروانی (کذا) مداح منوچهر و مردمان بزرگ در هر فن از آنجا به ظهور آمده اند. فخرالسالکین حاج زین العابدین سیاح صاحب بستان السیاحه و حدیقهالسیاحه و ریاض السیاحه از آنجاست، به این معنی صحیح شروان است نه شیروان. (از انجمن آرا) (از آنندراج). شیروان غلطی است مشهور. (فرهنگ فارسی معین). خاقانی شروانی گاه آنرا در مقام فخر شرف وان و شیروان آردو گاه در مقام مداعبه شروان. و گوید:
عیب شروان مکن که خاقانی
هست از آن شهر کابتداش شر است.
خاقانی.
شروان. پایتخت شروانشاهیان که مطابق عهدنامۀ گلستان از ایران مجزا و به روسیه ملحق گردید (1228 هجری قمری). (یادداشت مؤلف). و رجوع به شروان شود
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
شیربان. (یادداشت مؤلف). نگهبان و محافظ شیر:
گشته شروان شیروان لابل شرفوان از قیاس
صورت بغداد و مصر از خیروان انگیخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
ابوالسعود محمد بن علی شروانی، مفتی مدینۀ منوره. او راست: عده ارباب الفتوی. که بسال 1207 هجری قمری آن را به اتمام رسانید. چ بولاق بسال 1304 هجری قمری (از معجم المطبوعات مصر)
سیدعظیم شروانی از گویندگان قرن سیزدهم هجری قمری و استاد صابر شروانی صاحب کتاب هپ هپ نامه به ترکی. وی اشعار روان و بلندی به زبان ترکی دارد و دیوانش در روسیه چاپ شده است
شیخ عبدالحمید. او راست: حاشیه ای بر تحفهالمحتاج بشرح المنهاج، شهاب الدین بن حجرالهیثمی. (از معجم المطبوعات مصر)
او راست: حاشیه ای بر شرح حسام الدین کاتی بر ایساغوجی ابهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان. واقع در90هزارگزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان. سکنۀ آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
منسوب به شروان. (ناظم الاطباء). رجوع به شروان شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشتروانی. عمل شتروان. کار شتربان. شتربانی. ساربانی
لغت نامه دهخدا
ساربان. (دزی ج 1 ص 713)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به نوشیروان. رجوع به نوشیروان و انوشیروان شود:
به جوی اندرون آب، نوش روان شد
از این عدل و انصاف نوشیروانی.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 393)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
منسوب به قیروان. (از معجم البلدان). رجوع به قیروان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیرجانی
تصویر سیرجانی
منسوب به سیرجان از مردم سیرجان اهل سیرجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر بانی
تصویر شیر بانی
عمل و شغل شیربان
فرهنگ لغت هوشیار
اداره ایست که وظیفه آن حفظ امنیت شهر و استقرار نظم و تعقیب بزهکاران است و آن تابع وزارت کشور است نظمیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیراوژنی
تصویر شیراوژنی
شیر افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرطاقی
تصویر شیرطاقی
طاق بودن چون شیر در شجاعت
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی از ماهی که از دندان آن دسته کارد و چاقو می سازند، سنگ صدفی نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتروانی
تصویر اشتروانی
شتربانی ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به خسروان. شاهانه خسروی، نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی، گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور، نوعی شراب اصفهانی، نوعی دینار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتروانی
تصویر شتروانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهربانی
تصویر شهربانی
پلیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهرگانی
تصویر شهرگانی
تمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
از مراتع نشتای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی