جدول جو
جدول جو

معنی شیدایی - جستجوی لغت در جدول جو

شیدایی
آشفتگی، شیفتگی
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
فرهنگ فارسی عمید
شیدایی
آشفتگی شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
فرهنگ لغت هوشیار
شیدایی((شَ))
شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
فرهنگ فارسی معین
شیدایی
بیقراری، دلباختگی، دلدادگی، دلشدگی، شوریدگی، شیفتگی، عاشقی، جنون، دیوانگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
حالت و چگونگی پیدا، پیدا بودن، آشکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوایی
تصویر شیوایی
فصاحت، بلاغت
فرهنگ فارسی عمید
(شی)
صفت و حالت و چگونگی شیوا. فصاحت. بلاغت. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیوا شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
رجوع به شیدایی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به شیداب، پیرو مذهب شیداب، رجوع به شیداب شود
لغت نامه دهخدا
ابوالفتح عبدالواحد بن حسین بن احمد بن عثمان بن شیطا مقری شیطایی بغدادی. مقری زبردست و ادیب و عالم و نیز راوی بود و از ابوالقاسم عیسی بن علی و جز او روایت شنیدو خطیب ابوبکر از او روایت دارد و گوید او ثقه است. مرگ وی به سال 450 هجری قمری بود. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایداجی
تصویر ایداجی
ترکی سر رشته داری یکی از مناصب وابسته به سر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سودا سوداوی
فرهنگ لغت هوشیار
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودایی
تصویر بودایی
پیرو آیین بودا. یا دین بودایی. دین منسوب به بودا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبایی
تصویر شکیبایی
بردباری صبوری
فرهنگ لغت هوشیار
عمل شنیدن، یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است سامعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطانی
تصویر شیطانی
شیطنت کردن، نا فرمانی و سرکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرازی
تصویر شیرازی
منسوب به شیراز از مردم شیراز، لهجه مردم شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
سزاوار تماشا، در خور نظاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
ظهور آشکار شدن، علم معرفت: و آن لفظ عامل و دانا و علم دانستن است... ما آن را بلفظ روشنی و پیدایی و علت و مایه و معدن پیدایی و روشنی بدل کردیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیمیایی
تصویر شیمیایی
ماتیک منسوب به شیمی: فعل و انفعالات شیمیایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
((پِ))
آشکار بودن، دانش، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیمیایی
تصویر شیمیایی
کیمیایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکیبایی
تصویر شکیبایی
صبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودایی
تصویر سودایی
تجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شنیداری
تصویر شنیداری
سمعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، آوو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
جمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیوایی
تصویر شیوایی
بلاغت
فرهنگ واژه فارسی سره
بروز، پیدایش، تکون، طلوع، ظهور
فرهنگ واژه مترادف متضاد