- شیدایی
- آشفتگی شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
معنی شیدایی - جستجوی لغت در جدول جو
- شیدایی ((شَ))
- شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
- شیدایی
- آشفتگی، شیفتگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلاغت
ظهور آشکار شدن، علم معرفت: و آن لفظ عامل و دانا و علم دانستن است... ما آن را بلفظ روشنی و پیدایی و علت و مایه و معدن پیدایی و روشنی بدل کردیم
حالت و چگونگی پیدا، پیدا بودن، آشکار بودن
فصاحت، بلاغت
بصری، آوو
جذبه، درک، جذابیت
دنیایی، مادی، دنیوی
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
سزاوار تماشا، در خور نظاره
کیمیایی
ظهور، استحضار
طراوت
تجاری
پیرو آیین بودا. یا دین بودایی. دین منسوب به بودا
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
ترکی سر رشته داری یکی از مناصب وابسته به سر رشته داری قشون
حالت و چگونگی پیچا
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
وضوح، ظهور، هویدائی
پدیدار گشتن
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سودا سوداوی
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
بردباری صبوری
عمل شنیدن، یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است سامعه
شیطنت کردن، نا فرمانی و سرکشی