سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود عَنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانِه، سِنجِد گُرگان، تَبَرخون شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
روح پلید و خبیث متمرد، نافرمان دیو، اهریمن در اسلام فرشته ای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت، ابلیس بازیگوش
روح پلید و خبیث متمرد، نافرمان دیو، اهریمن در اسلام فرشته ای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت، ابلیس بازیگوش
مهمانی عام، (یادداشت مؤلف)، سفرۀ طعام، و با لفظ کشیدن مستعمل است، (آنندراج)، سفرۀ طعام، (از برهان)، سفره و خوان طعام، (غیاث)، سفره، (انجمن آرا)، سماط سلاطین و امرا، (برهان) (ناظم الاطباء)، سفرۀ امرا و بزرگان، (فرهنگ فارسی معین)، مجازاً طعام را نیز گفته اند، (از برهان) (از غیاث)، طعام که بزرگان پخته اند، (انجمن آرا)، طعام، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، اسباب طعام خوری، (منتهی الارب)، به معنی صورت قابهای طعام، مجاز است، (آنندراج)، موقع صرف ناهار و صلای طعام، (فرهنگ فارسی معین)، به معنی عناب است و آن میوه ای باشد مانند سنجد که در دواها بکار برند و خون را صاف کند، (برهان) (از غیاث)، عناب، (ناظم الاطباء)، رجوع به سنجد شیلان شود، در ارسباران، نسترن وحشی را گویند، (یادداشت مؤلف)، غله زار، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، جایی که علف سبز بسیار دارد، (ناظم الاطباء)
مهمانی عام، (یادداشت مؤلف)، سفرۀ طعام، و با لفظ کشیدن مستعمل است، (آنندراج)، سفرۀ طعام، (از برهان)، سفره و خوان طعام، (غیاث)، سفره، (انجمن آرا)، سماط سلاطین و امرا، (برهان) (ناظم الاطباء)، سفرۀ امرا و بزرگان، (فرهنگ فارسی معین)، مجازاً طعام را نیز گفته اند، (از برهان) (از غیاث)، طعام که بزرگان پخته اند، (انجمن آرا)، طعام، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، اسباب طعام خوری، (منتهی الارب)، به معنی صورت قابهای طعام، مجاز است، (آنندراج)، موقع صرف ناهار و صلای طعام، (فرهنگ فارسی معین)، به معنی عناب است و آن میوه ای باشد مانند سنجد که در دواها بکار برند و خون را صاف کند، (برهان) (از غیاث)، عناب، (ناظم الاطباء)، رجوع به سنجد شیلان شود، در ارسباران، نسترن وحشی را گویند، (یادداشت مؤلف)، غله زار، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، جایی که علف سبز بسیار دارد، (ناظم الاطباء)