جدول جو
جدول جو

معنی شیت - جستجوی لغت در جدول جو

شیت
(یَ)
شیه. هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شی ٔ، علامت. نشان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیه شود
لغت نامه دهخدا
شیت
بیمزه، تفه، بیخوا، ویر، بی نمک، شیل، بی طعم، (یادداشت مؤلف)، که چاشنی از ترشی و شیرینی و غیره ندارد، (یادداشت مؤلف)،
- شیت شدن، بیمزگی با شیرینی زننده پیدا کردن،
- شیت و لیوه، از اتباع است بمعنی لوس و ننر، بی ملاحت و بی نمک در اطوار، لیت و لیوه، (یادداشت مؤلف)،
- شیت و ویر، بی نمک، خصوصاً سپید، (یادداشت مؤلف) : شیربرنج شیت، شیربرنج بی نمک
لغت نامه دهخدا
شیت
پارسی تازی گشته چیت از پارچه ها هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شی، علامت نشان، جمع شیات
فرهنگ لغت هوشیار
شیت
((یَ))
هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شیء، علامت، نشان، جمع شیات
تصویری از شیت
تصویر شیت
فرهنگ فارسی معین
شیت
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شید
تصویر شید
(دخترانه و پسرانه)
نور، روشنایی، آفتاب، خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیث
تصویر شیث
(پسرانه)
نام سومین پسر آدم و حوا که به عقیده مسلمانان مقام نبوت داشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیت
تصویر آیت
(پسرانه)
آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیبت
تصویر شیبت
(پسرانه)
سفیدی مو، پیری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشیت
تصویر خشیت
ترس از عظمت خداوند، ترس، بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیترک
تصویر شیترک
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیطره، سرخیوس، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
گروه اندک از ملخ و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ رَ / رِ)
دوایی است که آنرا بیونانی سرخیوس و لبذیون خوانند، و معرب آن شیطرج است و به عربی مسواک الراعی خوانند. (برهان). شیترک. شاهتره. شیطرج. رجوع به شاهتره و شیطرج شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
شیتغور. جو. (از اقرب الموارد). رجوع به شیتغور شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
جو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ دَ)
در تداول عامه، متفرق کردن اجزاء چیزی از یکدیگر: شیت کردن لوئی برای ساروج، از هم جدا کردن پرزهای گل نی برای ساروج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ دَ)
ترس. خوف. بیم. هراس منسوب بعظمت و مهابت. (یادداشت بخط مؤلف) :
قصۀ خرگوش و پیل آری و آب
خشیت پیلان زمه در اضطراب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آبشار، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از قرای فلسطین در خارج رمله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیت
تصویر بیت
خانه، سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیت
تصویر دیت
دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشیت
تصویر خشیت
ترس، خوف، بیم و هراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشیت
تصویر خشیت
((خَ یَ))
ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشیت
تصویر خشیت
فروتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیت
تصویر آیت
نشان، نشانه، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
بیم، ترس، خوف، هراس
متضاد: رجا، ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب کوتاه تله ی پرندگان که نقش ضامن تله و به دام انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دلقک همراه با بندباز، شاهین ترازو، ماشه ی تفنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی عنکبوت، تار عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
تارهای عنکبوت معلق در هوا که در اثر باد پراکنده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
ماشه ی تفنگ، دلقک همراه بندباز
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی شیطان
فرهنگ گویش مازندرانی
بازار درهم ریخته از همه نوع اجناس و لوازم زندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
قاصدک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع واقع در منطقه ی رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی