- شیاف
- داروی چشم، هر داروی مخروطی و جامد شکلی که برای معالجه در مقعد داخل کنند
معنی شیاف - جستجوی لغت در جدول جو
- شیاف
- هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه، فرزجه
- شیاف
- داروی چشم، داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود، شاف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع شیاف، چپانه ها
جبران
جمع زیف، درم های نبهره شیر بیشه
آبچین دزد (آبچین کفن)
مرد شمشیر زن
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
چاک و رخنه و ترک و درز، و گسستگی و دریدگی
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
تاموره دلپرده پرده ای که دل را فرا گرفته شیدایی، درد تاموره
زمین نرم خاک موش، خاک نرم، سوراخ موش
بستن ریسمان
مشایعت و پیروی کردن
بوی سوخته پنبه یا پشم
بد خویی
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
مکار و حیله باز، فریب دهنده، حیله گر
پرهیز کردن، کوشیدن، تنگی کمیابی
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
حیله گر، مکار، ریاکار، مزور
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم،برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم،
مشایعت کردن، همراهی کردن، پیروی کردن
آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختگی
خراش و شکاف باریک در روی چیزی، خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، قاطرالدّم، خون سیاوشان، دم الثّعبان، دم الأخوین
بیماری یا دردی که در تهیگاه یا در پردۀ دل ظاهر می شود
شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند، میرغضب
ننگ داشتن، ناخنوش داشتن خورش یا نوشاک را نخوردن بیزاری
ریش دراز
جمع فیف، کویر ها جا های هموار