جدول جو
جدول جو

معنی شگرفانه - جستجوی لغت در جدول جو

شگرفانه
(شَ / شِ گَ نَ / نِ)
به طرفگی. به نیکویی. به خوبی. (یادداشت مؤلف) :
با فلک از راه شگرفی درآی
تات شگرفانه درافتد بپای.
نظامی.
و رجوع به شگرف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عارفانه
تصویر عارفانه
به روش عارفان، عارف وار، عارف مانند مانند عارفان، دارای مفاهیم و مضامین عرفانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاگردانه
تصویر شاگردانه
انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، بغیاز، برمغاز، فغیاز، میلاویه، دستاران، درستاران، نوداران مانند شاگردان
فرهنگ فارسی عمید
(گِ نَ / نِ)
مرکب از شاگرد به اضافۀ ان و هاءنسبت. (حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی زر اندکی که بعد از اجرت استاد بطریق انعام بشاگرد دهند. (برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). راشن، زر اندکی که استاد بعد از اجرت بطریق انعام بشاگرد دهد و به فارسی شاگردانه گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مژدگانی بود. (صحاح الفرس). فغیاز. (لغتنامۀ اسدی). بغیاز. (لغتنامۀ اسدی) : شاگرد بیاع از پس بازرگان برفت و گفت ای خواجه شاگردانه بده. (قابوسنامۀ ص 180) ، باج. رشوه. حق و حساب: پیش از آنک عامل وصل خراج اصل بدیوان گذاردی شاگرد حق حسابی و رسم عتابی درخواست، زن گفت ترا هم بر این باب ترانه ای و هم از این باب شاگردانه آرم. (سندبادنامه ص 105) ، بمجاز عطا که بفقرا دهند. (از برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج). خیرات و عطائی که درباره فقرا کنند. (ناظم الاطباء). اطعام و خیرات بمساکین، مهربانی بر کودکان نشره و آنچه بکودکان در آن وقت دهند. (ناظم الاطباء) ، شاگرد و تلمیذ. (ناظم الاطباء). رجوع به شاگرد شود، خادم و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به شاگرد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) :
گردش چشم یار را نازم
باد او شیر خانه دل ما.
جلال اسیر (از آنندراج)
محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
لغت نامه دهخدا
(شیرْ نَ)
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج. سکنۀآن 350 تن. آب آن از چشمه. صنایع دستی، جاجیم و قالیچه و گلیم بافی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ نَ / نِ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه شبستر، در جنوب باختری بخش واقع و از شمال به میشوداغ (میشاب) از جنوب به بخش دهخوارقان و از خاور به دهستان خامنه و از باختر به شهرستان شاهپور محدود است. قراء دهستان قسمتی در ساحل دریاچۀ ارومیه و 6 آبادی آن در جزیره شاهی است و خط آهن و شوسۀ تبریز و جلفا از این دهستان عبور می کند. از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و در حدود 12610 تن جمعیت دارد و دیه های مهم آن: کافی الملک، هریس، تیل، مشنق، کوزه کنان، کشک، گمیچی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ نَ / نِ)
شترخان. خانه شتر. اصطبل. طویلۀ شتران:
ز سیم و زر و قندز و لعل و در
شتر با شترخانه ها گشت پر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ نَ / نِ)
به معنی شکرزار. (آنندراج). شکرستان. کار خانه قند. (یادداشت مؤلف) :
به عملگاه آمل هر سال بیست وپنجهزار من بزرگ قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی... و کارگاهها و شکرخانه ها به حکم ایشان بودی. (تاریخ طبرستان).
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نباید کرد خرسندی.
مولوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) :
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کالف شد از بلخ گاه بهار
وز آنجایگه کرد جیحون گذار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاگردانه
تصویر شاگردانه
مانند شاگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاگردانه
تصویر شاگردانه
((گِ نِ))
شاگردانگی، پولی که به رسم انعام به شاگرد می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارفانه
تصویر عارفانه
((رِ نِ))
مانند عارف ها، عرفانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
بشفّافيّةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
Translucently, Transparently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
de manière translucide, de manière transparente
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
półprzezroczyście, przejrzyście
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
อย่างโปร่งแสง , อย่างโปร่งใส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
полупрозрачно , прозрачно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
durchscheinend, transparent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
напівпрозоро , прозоро
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
نیم شفاف طور پر , شفاف طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
আধাপারদর্শীভাবে , স্বচ্ছভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
yarı saydam bir şekilde, şeffaf bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
kwa uwazi hafifu, kwa uwazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
半透明地 , 透明地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
半透明に , 透明に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
בצורה שקופה למחצה , בצורה שקופה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
반투명하게 , 투명하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
secara tembus cahaya, secara transparan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
doorschijnend, transparant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
translúcidamente, transparentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
traslucidamente, trasparentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
translúcida, transparentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
अर्धपारदर्शी रूप से , पारदर्शी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی